بسم اللّه الرحمن الرحیم
شهادت حضرت فاطمه زهراء ( س ) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است . برخى به علت عدم آشنائى با حدیث و تاریخ ، در این واقعیت تردید نمودهاند . از اینرو گوشهاى از شواهد این مصیبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهلسنّت تقدیم پویندگان حق و حقیقت مىنمائیم .
قال رسول اللَّه ( ص ) : « . . . فتکون اوّل من یلحقنى من اهل بیتى فتقدم علىّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة » .
( فاطمه ) اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد ، پس بر من وارد مىشود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . .
فرائد السمطین ج 2 ، ص 34
قال موسى بن جعفر ( ع ) : انَّ فاطمة ( س ) صدّیقة شهیده .
اصول کافى ج 1 ، ص 381
برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
قال ابن عباس : إنّ الرّزیّة کُلَّ الرّزیة ، ما حال بین رسولاللَّه ( ص ) و بین کتابه .
مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر ( ص ) و نوشتارش حائل گردیدند .
صحیح بخارى ج 1 ، 120
تاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه گواه شهادت جانکاهى است که قافیه بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را مىسازد . کوشش پىگیر هواداران بانیان این مصیبت نتوانسته است آن را از آخر این مرثیه جانگداز پاک کند . و هیهات ، هیهات . از نوک قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شکیبایى فرا مىخوانم تا شاید بتوانم فریاد تاریخ را بر این فاجعه جانگداز به رشته تحریر درآوردم . شهادت تنها یادگار پیامبر ، « ام ابیها » صحیح بخارى ، ج 3 ، ص 83 ، کتاب فضائل أصحاب النّبى ( ص ) ، ب 42 ، ح 232 و ب 61 ، مناقب فاطمة ، ح 278 . ، « بضعة الرّسول » همان ب 42 . و سیراعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 123 و . . . « سیده نساء العالمین » ، «س یدة نساء اهل الجنّة » و . . . پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجیعترین وضع ، آن هم بوسیله . . . یعنى چه ؟ آیا ممکن است ؟ این خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد ، هر عقلى را متحیّر مىسازد ، بر هر عاطفهاى سنگین مىآید . گویا این همان امانتى است که بر کوهها و دریاها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نیاوردند . شاید همین امر موجب گردید تا توجیهگران تاریخ و افسانه پردازان الفت این واقعیت مسلم تاریخى را انکار کنند . امّا چه مىشود کرد ، اى کاش زبان لال مىشد ، قلم مىشکست این خبر دهشت بار را نمىشنیدیم . و اى کاش آسمانها فرو مىریخت ، کوهها متلاشى مىشد ، جهان بپایان مىآمد و این فاجعه رخ نمىداد . چگونه بگویم ؟ به که بگویم ؟ چگونه ناله سرکنم ؟ چگونه فریاد کشم ؟ که این واقعیت تلخى است که تاریخ و حدیث معتبر گواه آن است . این آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شیعه است ، بلکه معتبرترین کتابهاى اهل سنت بر این مصیبت شاهدند . صحیح بخارى - معتبرترین کتاب ، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طلیعه این مصیبت را از قول ابن عباس در ضمن حدیثى چنین توصیف مىکند « الرزیّة کلّ الزریّة » مصیبت آن مصیبتى که بر هر مصیبتى برترى دارد ، بلکه آن مصیبتى که همه مصائب را در بر مىگیرد ، زمینه سازى براى این مصیبت عظمى بود . نسبت هذیان و . . . به پیامبر اکرم ( ص ) « غلبه الوجع » براى جلوگیرى تأکید بیشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهید این مصیبت و . . . بود . و با جمله « عندنا کتاب اللَّه حسبنا » کتاب را از عترت جدا کرده و زمینه « الرّزیّة کلّ الرّزیّة » را فراهم کردند . اینک متن حدیث ( ابن عباس گفت : چون بیمارى رسول خدا ( ص ) شدید گردید ، فرمود : چیزى بیاورید تا بر آن براى شما نوشتهاى بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید . عمر گفت : بر پیامبر ( ص ) بیمارى چیره گردیده ، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است ، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت . پیامبر ( ص ) فرمود : از نزد من بر خیزید درگیرى در حضور من سزاوار نیست .
پس ابن عباس بیرون رفت ومى گفت : مصیبت ، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص ) ونوشتارش حائل گردیدند . « عن ابن عباس قال : لمّا اشتدّ بالنّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) وجعه ، قال : ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده ، قال عمر : انّ النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا ، فاختلفوا وکثر الغلط ، قال : قوموا عنّی ولاینبغی عندی التنازع ، فخرج ابن عباس یقول : انّ الرزیّة کلّ الرزیّة ماحال بین رسول اللَّه ( صلى الله علیه و سلم ) وبین کتابه. » صحیح بخارى ، ج 1 ، ص 120 ، کتاب العلم ، باب 82 کتابة العلم ، حدیث 112. و ج 3 ، ص 318 ، کتاب المغازى ، باب 199 مرض النّبیّ ( ص ) و وفاته ، حدیث 872. و ج 4 ، ص 225 ، کتاب المرض و الطب ، باب 357 قول المریض قوموا عنّى ، حدیث 574. و ص774 ، کتاب الاعتصام ، باب 1191 کراهیة الخلاف ، حدیث 2169. شاید آنانکه کلام ابن عباس را مىشنیدند که مىگوید : « الرّزیّة کلّ الرّزیّة » واى مصیبت جامع ، حیران و آشفته خاطر بودند که یعنى چه ؟ ! ابن عباس چه مىگوید ؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذیان و یاوهگویى به پیامبر ( ص ) کلام دیگرى گفت : به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم . این ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود . الف : ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه ، شیخ و استاد بخارى ، در کتاب المصف ، مىگوید : « آنگاه که بعد از رسولخدا ( ص ) براى ابوبکر بیعت مىگرفتند . على ( ع ) وزبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه ( س ) دختر پیامبر ( ص ) رفت وشد مىکردند . عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست وپس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بیرون شد ، على ( ع ) و . .به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مىدانید که عمر نزد من آمد ، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مىزند ؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » « حین بویع لأبى بکر بعد رسول اللَّه ( ص ) کان علیّ والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فیشاورونها ویرجعون فی أمرهم ، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب ، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال : یا بنت رسول اللَّه ( ص ) واللَّه ما أحد أحب إلینا من أبیک وما أحد أحب إلینا بعد أبیک منک ، وأیم اللَّه ما ذلک بمانعی أن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت . قال : فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون انّ عمر قد جائنی وقد حلف باللَّه لإن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت ، وأیم اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه . » کتاب المصنف ، ج 7 ، ص 432 ، حدیث 37045 ، کتاب الفتن . ب : همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه ، آورده است . سیوطى ، مسند فاطمه ، ص 36. ج : ابن عبدالبر ، در الاستیعاب ، نیز این داستان را نقل کرده است . ابن عبدالبر ، الاستیعاب ، ج 3 ، ص 975. و . . . و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود : آیا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت : بلى . چنانکه بلاذرى مىگوید : « ابوبکر به على ( ع ) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت . پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه ( س ) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت ، پس فرمود : یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش مىکشى ؟ ! عمر گفت : بلى . » « انّ ابابکر ارسل الى علىٍّ یرید البیعة ، فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب ، فقالت فاطمة : یابن خطاب ! أتراک محرقاً علىَّ بأبی ؟ ! قال : نعم . » بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 . وابوالفداء نیز مىگوید : « سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بیرون کند . وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ .
پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند .
پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : کجا ؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا کاشانه ما را به آتش کشى ؟ ! گفت : بلى . یا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند . » « ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الى علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة ( رضیاللَّه عنها ) وقال : ان ابى علیک فقاتلهم ، فاقبل عمر بشىء من نار على ان یضرم الدار ، فلقیته فاطمة ( رضیاللَّه عنها ) وقالت : الى این یابن الخطّاب ؟ ! أجئت لتحرق دارنا ؟ ! قال : نعم ، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّة . » ابوالفداء ، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156 . دار المعرفة ، بیروت . این سخن و این رفتار تفسیرى بر کلام ابن عباس « الرزیّة کلّ الزریّة » گردید . نه ، سخن ابن عباس تفسیرى به گستردگى تاریخ ، بلکه به وسعت . . . دارد ، که در این رزیّه و ماتم ، تاریخ قصیدهاى سروده است ، که این گفته و کرده عمر جزء اوّلین مصرعهاى آن قصیده بود . شاید ابن عباس هم از آن غزلى که عمر سرائید « غلبه الوجع » در ابتدا « الرزیّة کلّ الزریّة » را درک نمىکرد . و تنها پیامبر اکرم ( ص ) در بستر بیمارى این غزل غم را تا به پایان خواندند ، که درد و تلخى آن ، سختى بیمارى را تحت الشعاع قرار داد . از اینرو عالم بزرگ سنى شافعی جوینی - استاد جمعى از علماى اهل سنت ، که یکى از شاگردانش - ذهبى - که به شاگردیش افتخار مىکند و مىگوید : سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأکمل فخرالإسلام صدرالدّین . . . و کان دیّناً صالحاً تذکرة الحفاظ ، ج 4 ، ص 1505 ، رقم 24 . - . از پیامبر اکرم ( ص ) نقل مىکند که فرمود : « چون به دخترم فاطمه مىنگرم بیاد مىآورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانهاش ذلّت وارد گردیده ، از وى هتک حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمىآورد « یا محمداه » . . . . پس او اولین کسى از اهلبیتم مىباشد که به من ملحق مىگردد ، پس بر من وارد مىشود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . . » . « ..وانّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بعدی ، کانّی بها وقد دخل الذّل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وکسرت جنبها واسقطت جنینها وهی تنادى : یإ؛ محمداه...فتکون اوّل من یلحقنی من أهل بیتی فتقدم علیَّ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. » فرائد السمطین ، ج 2 ، ص34 ، 35 طبع بیروت.
هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم ( ص ) آمدند که وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و . . . موجب قتل محسن طفلى که هنوز پابه دنیا ننهاده بود گردید . چنانکه ابن ابى دارم - آنکه ذهبى وى را الامام الحافظ الفاضل . . . کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة خوانده - جمله « إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن » . عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید » . را مورد تقریر و تأیید قرار داده ، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت . « کان ابن ابى دارم مستقیم الامر عامة دهره ثم فى آخر ایامه کان اکثر ما یقرء علیه المثالب حضرته و رجل یقرء علیه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. » سیر اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578. روشن است زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانهاش و سقط جنینش و . . . مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود ، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد ، و به عامل جنایت مستند مىباشد ، و نیازى به دلیل دیگرى ندارد . از اینرو است که ائمه معصومین : واهلبیت رسولخدا ( ص ) مادر خود را شهید مىخواندند . چنانکه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) فرمود : « إنّ فاطمة ( س ) صدیقة شهیدة » اصول کافی ، ج 1 ، ص 381 ، ح 2 . با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمىماند ، و شهادت دختر پیامبر ( ص ) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست . در عین حال باز هم این قصّه بر باورهاى بسیارى سنگین مىآید و جا دارد که فریاد برآورند که : آه چه مىگوئى ؟ چه مىنویسى ؟ ساکت باش ؟ مگر ممکن است راست باشد ؟ اگر راست است ؟ پس چرا افلاک مىگردند ؟ خورشید مىتابد ؟ و . . . . مگر خدا به پیامبرش نفرمود : « لولاک لما خلقت الأفلاک » و پیامبر اکرم ( ص ) درباره دخترش نفرمود : « فاطمة بضعة منّى » فاطمه پارهتن من است ؟ شاید بخارى به دروغ طلیعه این غزل را سروده است « غلبه الوجع » ، « عندنا کتاب اللَّه حسبنا » ، « الرزیّة کلّ الزریّة » ؟ مگر صحیح بخارى معتبرترین کتاب اهل سنت نیست ؟ چرا این جملات را آن قدر تکرار کرده ؟ چرا وى مراسم غریبانه به خاک سپارى فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفة و . . . ذکر کرده ؟ ومى گوید : چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی ( ع ) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد . فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابابکر و صلّى علیها... صحیح بخارى ، ج 3 ، ص 253 ، کتاب المغازى ، باب 155 غزوة خیبر ، حدیث 704. چرا کراهیت على ( ع ) ملاقات با عمر را ذکر کرده ؟ . . . أن ائتناو لا یأتنا احد معک کراهیّة لمحضر عمر . همان مدرک اگر بخارى مىبود شاید مىگفت : من تنها نبودم ، مسلم هم همین جریان را نقل کرده وگفته است : که ابن عباس بر این رزیّة چنان گریست که از اشکاهایش ریگها تر شدند « قال ابن عباس : یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ بکى حتّى بلّ دمعه الحصى ، فقلت یا بن عباس وما یوم الخمیس ؟ قال : اشتدّ برسولاللَّه ( صلى الله علیه و سلم ) وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعدی فتنازعوا وما ینبغی عند نبىّ تنازع ، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه ، قال : دعونی . . . » ( ابن عباس گفت : روز پنجشنبه ، چه روز پنجشنبهاى سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد . پس گفتم : روز پنجشنبه چیست ؟ گفت : بیمارى رسول خدا ( ص ) شدید گشت ، پس فرمود : بیاورید تا براى شما نوشتارى بنویسم که بعد از من گمراه نشوید . پس نزاع کردند ، ونزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست ، و گفتند او را چه شده است ، هزیان مىگوید ، از او جویاشویم ، فرمود ، رها کنید مرا . . . ) صحیح مسلم ، ج 3 ، ص 455 ، کتاب الوصیّه باب 5 الوقف ح 22 . ابن ابى شیبه استادم قبل از من فاجعه را روشنتر بیان کرده که تهدید بآتش کشیدن خانه را ذکر کرده . مطلب روشنتر از آن است که بتوان آن را مخفى کرد ، چه اینکه این مطلب در منابع معتبر ما اهلسنت فراوان آمده . شاید کسى تصّور کند : آنچه به سند صحیح ومعتبر ثابت وغیر قابل انکار است ، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه ( س ) است ، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست . بلى ، کلام ابن ابى شیبه به تنهایى آتش زدن بیت وحى را ثابت نمىکند ، امّا بخارى با نقل بیعت نکردن على ( ع ) با ابوبکر از به آتش کشیدن بیت نبوّت خبر مىدهد . زیرا در نقل ابن ابى شیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور مىدهم تا خانه را با اهلش آتش زنند . آنچنان سوگند عمر جدّى بود که فاطمه ( س ) سوگند مىخورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد . وبخارى آورده است : « فاطمه ( س ) بر ابوبکر غضب نمود پس با وى قهر کرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پیغمبر ( ص ) شش ماه زندگى کرد . . . ( و على ( ع ) ) در این ماههابیعت نکرد . « فوجدت فاطمة على ابى بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتّى توفیّت وعاشت بعد النّبیّ ( صلى الله علیه و سلم ) ستّة اشهر... ولم یکن یبایع تلک الاشهر. » صحیح بخارى ، ج 3 ، ص 253 ، کتاب المغازى ، باب 155 غزوة خیبر ، حدیث 704. پس بنا بر این چنانکه بلاذرى در انساب الاشراف مىگوید : « فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة » . عمر به مقتضاى قسمش عمل کرد وبیت اهل البیت را به آتش کشید .