تهاجم علیه شیعه ، چرا؟
آمار تکان دهنده تهاجم بر ضدّ مکتب شیعه
انگیزه گسترش تهاجم بعد از انقلاب اسلامى
تهمتهاى ناجوانمردانه بر ضد شیعه
چشمانداز مذهب شیعه
چرا ابوبکر در تعیین خلیفه ، از پیامبر تبعیت
تعیین جانشین براى خروج یک روزه از مدینه
تمام پیامبران جانشین داشتند ، ولى!!!
عدم تعیین جانشین ، عامل هرج و مرج
عمر براى امت ، دلسوزتر از پیامبر ( ص ) !!
عدم تعیین جانشین ، مخالف کتاب نیست
آیا خلفاء راشدین خلیفة الرسول بودند؟
نسبت هذیان به رسول گرامى !!!
ابن عباس و فاجعه مخالفت صحابه با پیامبر (ص )
افسانه اجماع بر بیعت ابوبکر
علماء بزرگ اهل سنت و انکار اجماع
عمر و تهدید به قتل صحابه
على ( ع ) ، ابوبکر و عمر را خائن مىداند؟
رنجاندن فاطمه ( س ) خلاف کتاب و سنت
مخالفت فاطمه ( س ) ، سند بطلان خلافت
تعیین خلیفه به دست خدا
قیام ناکثین و قاسطین بر ضدّ حاکم اسلامى
شهادت عمار ، سند بطلان معاویه
عدالت صحابه بین حقیقت و افسانه
گسترش نفاق میان صحابه
وحشت خلیفه دوّم از آلودگى به نفاق
طرح ترور رسول گرامى ( ص ) توسّط منافقان
شرکت خلفا در ترور نا فرجام رسول اکرم ( ص)
استفاده ابزارى از وجود منافقین
توصیه عمر به خدمت به اعراب بادیه نشین
برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
امام حسن مجتبى ( ع ) مىفرماید : « فضل کافل یتیم آل محمد المنقطع عن موالیه الناشب فی رتبة الجهل یخرجه من جهله ، ویوضح له ما اشتبه علیه على فضل کافل یتیم یطعمه ویسقیه ، کفضل الشمس على السهى » . بحار الانوار ج 2 ص 3 کسانى که متکفّل نجات افرادى هستند که دسترسى به امامان خود ندارند و گرفتار جهل و شبهات فکرى شدهاند ، نسبت به کسانى که کودکان یتیم را اطعام مىکنند برترى دارند ، همانند برترى خورشید نسبت به ستارگان کم فروزان
مؤلّف محترم در این مجموعه ، گوشهاى از تهمتها وافتراهاى مخالفان مکتب اهلبیت ( ع ) را نقل و به آنها پاسخ داده و سپس چهل پرسش پیرامون خلافت و امامت را مطرح و بخشى از واقعیّات را با استفاده از منابع اهلسنّت بیان نموده است . مطالعه این جزوه را به عموم علاقهمندان و تشنگان معارف اسلامى بویژه برادران روشنفکر اهل سنت توصیه مىکنیم ، شاید که نقطه آغازى شود براى جستجوى حقیقت.
الحمد للّه ربّ العالمین والصلوة والسلام على محمّد وآله الطیّبین الطاهرین .
تهاجم علیه شیعه ، چرا؟
در میان مذاهب اسلامى تنها مذهب برخاسته از قرآن و سنّت راستین رسول اکرم ( ص ) مذهب شیعه است .
این مذهب ، در مقایسه با دیگر مذاهب مورد تأیید حکومتها ، بهترین و غنىترین برنامهها را در زمینههاى فقهى ، فرهنگى ، سیاسى و اقتصادى ارائه کرده است .
تشیّع ، در هیچ زمان و شرایطى ، با ظلم و استبداد ، سازش ننموده و تسلیم حکومتها و حاکمان جور نشده است ، و بدین جهت همواره مورد تهاجم دشمنان بوده وحکومتهاى استبدادى از هر گونه مبارزه و مخدوش کردن چهره نورانىاش دریغ نورزیدهاند .
شیعه با الهام از رهبر و پیشواى به حقّ خود امیر مؤمنان ( ع ) که فرموده : « کونا للظالم خصماً وللمظلوم عوناً ، أوصیکما وجمیع ولدی وأهلی ومن بلغه کتابی . . . » نهج البلاغه : نامه 47 . ، پیوسته با همه مظاهر استبداد در ستیز بوده و حمایت از مظلومان وستمدیدگان را شعار خویش ساخته است .
ولى در مکتب خلفا ، نه تنها آثارى ازمبارزه با ظلمپیشگان و حکومتهاى مستبد به چشم نمىخورد ؛ بلکه تمام تلاش خود را در توجیه استبداد حکومتهاى جور به کار برده و با احادیثى که به رسول اکرم ( ص ) نسبت دادهاند به پیروان خود القا مىکنند که وظیفه ملّت ، فرمانبردارى از حاکمان جامعه است ، اگر چه دامن آنان به ظلم و استبداد آلوده باشد ، زیرا آنها مسؤول کارهاى خویش و ملّت نیز مسؤول کارهاى خود است : « إسمعوا وأطیعوا فإنّما علیهم ما حمّلوا وعلیکم ما حملّتم » صحیح مسلم ، ج 6 ، ص 19 ، کتاب الامارة ، باب الأمر بالصبر عند ظلم الولاة ، سنن البیهقی ، ج 8 ، ص 158 . .
آرى ! چقدر تفاوت است میان سخنى که به بالاترین مقام یک مذهب ( عمر بن خطّاب ) نسبت دادهاند ، که گفته : اگر حاکم اسلامى ظلم پیشه کرد و شما را مورد ضرب و شتم قرار داد ، و از حقوق مسلّم خود ، محروم ساخت و دستور خلاف دین و شریعت صادر کرد وظیفه شما فرمانبرى بى چون و چرا از اوست و همه اینها جزو دین است! « فأطع الإمام . . . إن ضربک فاصبر ، وإن أمرک بأمر فاصبر ، وإن حرَمَک فاصبر ، وإن ظلمک فاصبر ، وإن أمرک بأمر ینقص دینک فقل : سمع وطاعة ، دمی دون دینی » سنن البیهقی ج 8 ص 159 ؛ المصنَّف لابن أبی شیبة ، ج 7ص 737 ؛ الدرالمنثور ج 2 ص 177 و کنز العمال ، ج 5 ص 778 . .
ومیان شعار سرور آزادگان حسین بن على ( ع ) در روز عاشورا : « فإنّی لا أرى الموت إلّا سعادة ولا الحیاة مع الظالمین إلّا برماً » مناقب ابن شهر آشوب ، ج3 ، ص224 ؛ بحار الأنوار ، ج 44 ، ص 192 . شهادت در راه مبارزه با ظلم و استبداد را سعادت ، و زندگى در سایه حکومت ستمپیشگان و سازش با استبدادگران را مایه ننگ مىداند .
و چقدر فرق است بین فقهاى یک مذهب که فتوا مىدهند : هر گونه قیام و مبارزه با حاکمان فاسق و ستم پیشه خلاف شرع است :
« وأمّا الخروج علیهم وقتالهم ، فحرام بإجماع المسلمین وإن کانوا فسقة ظالمین » شرح صحیح مسلم للنووی ، ج 12 ، ص 229 ؛ شرح المقاصد للتفتازانی ، ج 2 ، ص 71 ؛ المواقف للقاضی الإیجی ، ج 8 ، ص 349 . .
و میان فقهاى مذهبى که مىگویند : اگر سکوت دانشمندان دینى ، باعث شود که حاکمان ستمگر بر ارتکاب گناه و ایجاد بدعت جرأت پیدا کنند ، بر آنان لازم و واجب هست که سکوت خود را شکسته و در برابر ستمگران خروش بر آورند :
« لو کان سکوت علماء الدین ورؤساء المذهب - أعلى اللَّه کلمتهم - موجباً لجرأة الظلمة على ارتکاب سائر المحرّمات وإبداع البدع ، یحرم علیهم السکوت ویجب علیهم الانکار » تحریر الوسیله ، ج 1 ، ص 450 . .
آمار تکان دهنده تهاجم بر ضدّ مکتب شیعه
با توجّه به نکات یاد شده ، همواره حکومتهاى جور ، با تمام توان و امکانات خود ، در حال مبارزه با مذهب شیعه بوده و از گسترش فرهنگ ظلم ستیز آن جلوگیرى کردهاند .
این روش ، از آغاز افتراق امّت به دو فرقه شیعه وسنّى ، شروع گردیده و هرچه جلوتر رفته ، وسعت بیشترى بهخود گرفته است .
در سالهاى اخیر ، شاهد تهاجم شدیدى از طرف وهّابیّت ، به فرهنگ نورانى شیعه بودهایم و با توجّه به اعلام سفارت جمهورى اسلامى ایران در پاکستان ، فقط در ظرف یک سال ، 60 عنوان کتاب با شمارگان 30 میلیونى ، بر ضدّ شیعه ، چاپ و منتشر شده است مجله تراثنا ، شماره 6 ، ص 32 ، مقاله موقف الشیعه من هجمات الخصوم . .
فقط در ایّام حجّ سال 1381 ، ده میلیون و 685 هزار جلد کتاب به 20 زبان زنده دنیا ، ( غالباً بر ضدّ شیعه ) توسّط دولت سعودى در میان زائران خانه خدا ، توزیع شده است مجلّه میقات ، شماره 43 ، ص 198 ، به نقل از روزنامه عکاظ ، مورّخ 11 / 9 / 81 . .
یکى از روحانیون سرشناس شیعه در منطقه قطیف کشور سعودى ، در شب 12 رجب سال جارى ( 1382 ) در مکّه مکرّمه اظهار داشت : کتاب « للّه ثمّ للتاریخ » را با کامیونهاى بزرگ در منطقه قطیف و احساء در میان شیعیان به رایگان توزیع کردهاند .
همین کتاب ، در کشور کویت سال 1380 هجرى شمسى در یکصد هزار تیراژ چاپ و منتشر گردید که توسّط دانشمند متعهّد جناب آقاى مهرى ( نماینده ولى فقیه ) به دولت کویت اعلام گردید : اگر از نشر و توزیع این کتاب موهن و ضدّ شیعه جلوگیرى نشود ، بیم آن مىرود که کویت ، به لبنان دیگرى در منطقه تبدیل شود جریده « الرأی العام الکویتیّة » به تاریخ 30 / 6 / 2001 . نامه مذکور در سایتهاى مختلف اینترنت قرار گرفته است . .
در برخى از مؤسّسات پژوهشى ، کتابهایى که در طول 14 قرن بر ضدّ شیعه چاپ و منتشر شده ، تهیّه و یا شناسایى شده ، و آمار آنها از مرز 5000 عنوان تجاوز کرده است .
از این مجموعه ، 3000 عنوان به زبان اردو ، 1500 عنوان به زبان عربى و 500 عنوان به زبانهاى مختلف دیگر است.
محتویات این کتب مورد مطالعه قرار گرفته و تاکنون هزاران شبهه در صدها عنوان ، استخراج و گرد آورى شده است .
با اینکه این شبهات ، غالباً از افترا و دروغ و یا جهل ونادانى سرچشمه گرفته است ، ولى از مسؤولیّت اساتید ودانشپژوهان در پاسخگویى به آنها کاسته نمىشود .
انگیزه گسترش تهاجم بعد از انقلاب اسلامى
جالب توجّه این است که 70 درصد کتابهاى یاد شده بعد از پیروزى پرشکوه انقلاب اسلامى ایران نگاشته شده است ؛ یعنى در طول بیست و چهار سال نزدیک به 5 / 2 برابرِ چهارده قرن ، بر ضدّ شیعه کتاب تألیف گردیده است .
و این بدان جهت است که مخالفان مکتب اهلبیت ، هرگز تصوّر نمىکردند که فرهنگ غنى شیعه بتواند ملّت ایران را این چنین به صحنه بیاورد که با دست خالى ، ولى با قلبى آکنده از ایمان و عشق به اسلام ، طومار حکومت تا به دندان مسلّح را -با آن همه حمایتهاى بىدریغ شرق و غرب- براى همیشه درهم بپیچد و به جاى آن ، حکومت اسلامى برپایه فقه شیعه تأسیس نماید .
و به همین جهت ، مخالفان مکتب اهلبیت ، وقتى با گسترش فرهنگ تشیّع ، موقعیّت خود را در خطر مىبینند ، با تألیف کتابهاى ضدّ شیعىِ مملوّ از تهمت و کذب ، سعى در مخدوش کردن چهره نورانى مذهب شیعه در سطح جهانى دارند .
اهمیت این قضیه ، با ذکر چند نمونه از این تهمتهاى ناجوانمردانه کاملاً روشن خواهد شد .
اهمتهاى ناجوانمردانه بر ضد شیعه
1 - آقاى دکتر عبد اللَّه محمّد غریب از دانشمندان مصرى در کتاب مملوّ از دروغ و تهمت خود « وجاء دور المجوس » مىنویسد : « إنّ الثورة الخمینیّة مجوسیّة ولیست إسلامیّة ، أعجمیّة ولیست عربیّة ، کسرویّة ولیست محمّدیّة » وجاء دور المجوس ، ص 357 . ؛ « نهضت [امام] خمینى ، یک نهضت مجوسى ، عجمى و کسروى است ، نه نهضت اسلامى ، عربى و محمّدى » .
کینهتوزى و دشمنى را تا آنجا پیش برده که مىنویسد : « نعلم أنّ حکّام طهران أشدّ خطراً على الإسلام من الیهود ، ولا ننتظر خیراً منهم ، وندرک جیّداً أنّهم سیتعاونون مع الیهود فی حرب المسلمین » همان ، ص 374 . ؛ « مىدانیم که خطر حاکمان تهران بر اسلام از خطر یهود بر اسلام ، سختتر است و از آنان هیچ امید خیرى انتظار نمىرود و نیک مىدانیم که آنان به زودى با یهود ، همداستان شده و به جنگ مسلمانان خواهند آمد! » .
در حالى که تمام دنیا مىدانند که امروز براى حکومت غاصب صهیونیستى ، دشمنى ، سختتر از نظام اسلامى نیست و افتخار این نظام ، این است که به مجرّد پیروزى انقلاب اسلامى ، سفارت دولت غاصب اسرائیل را براى همیشه در ایران تعطیل و به جاى آن سفارت فلسطین را گشود .
2 - دکتر ناصرالدین قفارى از اساتید دانشگاههاى مدینه منوره ، در کتاب « اصول مذهب الشیعة الإمامیّة » که رساله دکتراى او بوده ، نوشته است : « أدخل الخمینى إسمه فی أذان الصلوات ، وقدّم إسمه حتّى على إسم النبیّ الکریم ، فأذان الصلوات فی ایران بعد استلام الخمینى للحکم وفى کلّ جوامعها کما یلی : " اللّه أکبر ، اللّه اکبر ، خمینى رهبر ، أى الخمینى هو القائد ، ثمّ أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه" » اصول مذهب الشیعة الإمامیّة ، ج 3 ص 1392 . .
« [امام] خمینى ، نام خود را در اذان نمازها داخل کرده وحتّى نام خود را بر نام پیامبر نیز مقدّم نموده است . بعد از تشکیل حکومت بوسیله [امام] خمینى ، اذان در نمازها در تمام اجتماعات چنین است : اللَّه اکبر ، اللَّه اکبر ، خمینى رهبر یعنى خمینى پیشواى ماست ، سپس [مىگویند : ] اشهد أنّ محمّداً رسولاللَّه! » .
نگارنده : در بحثهایى که در سال جارى ( رجب 1382 ) با تعدادى از دانشجویان دانشگاه « امّ القرى » در کنار بیت اللَّه الحرام داشتم ، اشاره کردم که اگر کسى به اذانى که همه روزه از صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران ، شبکه « جام جم » که در تمام کشورهاى جهان ؛ به ویژه عربستان پخش مىشود ، توجّه کند ، دروغگویى وتهمت نارواى این نویسنده ، کاملاً روشن خواهد شد .
جاى بسى شگفتى است که کتابهایى که بر ضدّ جنایات صهیونیسم در فلسطین اشغالى نوشته مىشود ، بسیار کمتر از کتابهایى است که بر ضدّ شیعه تألیف مىگردد .
چشمانداز مذهب شیعه
یکى از انگیزههاى تهاجم وسیع وهّابیّت بر ضدّ مذهب اهل بیت ( ع ) ، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانى مطابق با سنّت راستین محمّدى ( ص ) است ، به چند نمونه توجّه کنید :
ََّّ1 - دکتر عصام العماد ، فارغ التحصیل دانشگاه « الإمام محمّد بن سعود » در ریاض و شاگرد بن باز ( مفتى اعظم سعودى ) و امام جماعت یکى از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغین وهّابیّت در یمن که کتابى نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان : « الصلة بین الإثنی عشریّة وفرق الغلاة » نوشته است با آشنایى با یکى از جوانهاى شیعه ، با فرهنگ نورانى تشیّع آشنا شد و از فرقه وهّابیّت دست کشید و به مذهب شیعه مشرّف گردید .
دکتر عصام در کتابى که به همین مناسبت تألیف نموده ، مىنویسد :
با مطالعه کتابهایى که وهّابیّت در سالهاى اخیر نوشتهاند ، به یقین در مىیابیم که آنان احساس کردهاند که تنها مذهب آینده ، همان مذهب شیعه امامیّه است : « وکلَّما نقرأ کتابات إخواننا الوهّابیّین نزداد یقیناً بأنّ المستقبل للمذهب الاثنی عشری ؛ لأنّهم یتابعون حرکة الانتشار السریعة لهذا المذهب فی وسط الوهّابیّین وغیرهم من المسلمین » المنهج الجدید والصحیح فیالحوار معالوهابیّین ، ص 178 . .
و آنگاه از قول شیخ عبداللَّه الغُنیمان استاد « الجامعة الإسلامیّة » در مدینة منوّره نقل مىکند : « إنّ الوهّابیّین على یقین بأنّ المذهب ( الاثنی عشر ) هو الذی سوف یجذبُ إلیه کلّ أهلالسنَّة وکلّالوهّابیّین فی المستقبل القریب ؛ وهّابیون به یقین دریافتهاند ، تنها مذهبى که در آینده ، اهلسنّت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد ، همان مذهب شیعه امامى است » همان . .
2 - آقاى شیخ ربیع بن محمّد ، از نویسندگان بزرگ سعودى مىنویسد : آنچه که باعث فزونى شگفتى من گردیده ، این است که برخى از برادران وهّابى و فرزندان شخصیّتهاى علمى و دانشجویان مصرى ، اخیراً به سراغ مکتب تشیّع رفتهاند : « وممّا زاد عجبی من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا ومنهم أبناء أحد العلماء الکبار المشهورین فی مصر ، ومنهم طلّاب علم طالما جلسوا معنا فی حلقات العلم ، ومنهم بعضُ الإخوان الذین کنّا نُحْسن الظنَّ بهم ؛ سلکوا هذا الدَرْب ، وهذا الاتّجاه الجدید هو ( التشیّع ) ، وبطبعة الحال أدرکت منذ اللحظة الأولى أنّ هؤلاء الإخوة - کغیرهم فی العالم الإسلامی - بهرتهم أضواء الثورة الإیرانیّة » مقدّمه کتاب « الشیعة الإمامیّة فی میزان الإسلام » ، ص 5 . .
3 - شیخمحمّدمغراوى از دیگر نویسندگان مشهور وهّابى مىگوید : باگسترش مذهب تشیّع در میان جوانهاى مشرق زمین ، بیم آنرا داریم که این فرهنگ در میان جوانهاى مغرب زمین نیزگسترده شود : « بعد . . . انتشارالمذهب الإثنیعشریفیمشرق العالم الإسلامی ، فخفت على الشباب فی بلاد المغرب . . . » مقدّمه کتاب من سبَّ الصحابة ومعاویة فأُمّه هاویة ، ص 4 . .
4 - دکتر ناصر قفارى استاد دانشگاههاى مدینه مىنویسد : اخیراً تعداد زیادى از اهل سنّت به طرف مذهب شیعه گرویدهاند و اگر کسى کتاب « عنوان المجد فی تاریخ البصرة ونجد » را مطالعه کند به وحشت مىافتد که چگونه برخى از قبایل عربى به صورت کامل ، مذهب شیعه را پذیرفتهاند : « وقد تشیّع بسببالجهود التی یبذلها شیوخ الإثنی عشریّة من شباب المسلمین ، ومن یطالع کتاب « عنوان المجد فی تاریخ البصرة ونجد » یَهُولُه الأمر حیث یجدُ قبائل بأکملها قدتشیّعت » مقدمة أُصول مذهب الشیعة الإمامیّة الاثنی عشریّة ، ج 1 ، ص 9 . .
5 - جالبتر ازاینها سخن شیخ مجدى محمّد علىمحمّد نویسنده بزرگ وهّابى است که مىگوید : یکى از جوانهاى اهل سنّت با حالت حیرت ، نزد من آمد وانگیزه حیرت او را جویا شدم ، دریافتم که دستهاى شیعیان به وى رسیده است و این جوان سنّى تصوّر کرده که شیعیان ملائکه رحمت و شیر بیشه حق مىباشند : « جاءنی شابّ من أهل السنّة حیران ، وسبب حیرته أنّه قد امتدت إلیه أیدی الشیعة . . . حتّى ظنّ المسکین أنّهم ملائکة الرحمة وفرسان الحقّ » انتصار الحق ، ص 11 و 14 . .
سؤالاتى پیرامون خلافت و امامت
چرا ابوبکر در تعیین خلیفه ، از پیامبر تبعیت نکرد؟
ََّّ1 - شما مىگویید پیامبر اکرم ( ص ) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت .
اگر این کار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت کنند ؛ چون کار او باید براى تمام خداجویانى که معتقد به قیامت هستند ، الگو باشد : ( لقد کان لکم فی رسول اللّه أسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه والیوم الآخر ) الأحزاب : 21 . .
بنا بر این ، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .
و همچنین کار عمر که تعیین خلافت را به عهده شوراى ششنفره نهاد نیز برخلاف سنت پیامبر ( ص ) وسیره ابوبکربود .
و اگر چنانچه بگویید کار ابوبکر و عمر به صلاح امّت بود ، پس باید ملتزم باشید که کار رسول اکرم ( ص ) صحیح نبوده است ، نستجیر باللَّه من ذلک ر . ک : المناظرات فی الإمامة ، ص 246 و 259 ؛ قصص العلماء : 391 ؛ مناظره شیخ صدوق با ملک رکن الدولة و مناظره مأمون با علماى اهل سنّت . .
تعیین جانشین براى خروج یک روزه از مدینه
2 - پیامبر گرامى ( ص ) براى چند روز که از مدینه بیرون مىرفت یکى از اصحاب خودرا به عنوان جانشین معیّن مىفرمود : « لأنّ النبیّ - صلّى اللَّه علیه وسلم - استخلف فی کلّ غزاة غزاها رجلاً من أصحابه » تفسیر القرطبی ، ج 1 ، ص 268 . .
ابن اُمّمکتوم را در 13 مورد از غزوات ، مانند : بدر ، اُحد ، ابواء ، سویق ، ذات الرقاع و . . . به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب نمود عون المعبود لعظیم آبادی ، ج 8 ، ص 106 ؛ کنز العمال ، ج 8 ، ص 268 ؛ الطبقات الکبرى لابن سعد ، ج 4 ، ص 209 ؛ الإصابة ، ج 4 ، ص 495 ؛ المغنی لإبن قدامه ، ج 2 ، ص 30 . . و همچنین « ابو رهم » را به هنگام عزیمت به مکه ، جنگ حنین و خیبر ، « محمد بن مسلمه » را در جنگ قرقره ، « نمیلة بن عبد اللّه » را در بنى المصطلق ، « عویف » را در جنگ حدیبیّة و . . . به عنوان خلیفه خود قرار داد التنبیه والإشراف للمسعودی ، صص 211 ، 213 ، 214 ، 215 ، 216 ، 217 ، 218 ، 221 ، 225 ، 228 ، 231 و 235 ؛ تاریخ خلیفة بن خیّاط ، ص 60 . .
بنابر این ، آیا معقول است که حضرت رسول اکرم ( ص ) که براى خروج یک روز از مدینه ، مانند جنگ اُحد که دریک مایلى مدینه بود ، براى خود جانشین معیّن کند ، ولى امّت اسلامى را بدون جانشین براى همیشه ترک نماید؟
آیا صحیح است که پیامبر گرامى ( ص ) در جنگ خندق ، که در کنار مدینه بود ، براى خود جانشین تعیین کند اما براى زمان طولانى بعد از خود ، کسى را به عنوان جانشین معیّن نکرده باشد؟
آیا در موارد یادشده ، یک مورد سراغ دارید که حضرت انتخاب جانشین را به عهده مردم واگذار نموده باشد؟ و یا در یک مورد با مسلمان ها در مورد جانشین خود مشورت کرده باشد؟
تمام پیامبران جانشین داشتند ، ولى!!!
3 - شما از طرفى ، در کتب روایى خود ، از رسول اکرم ( ص ) نقل مىکنید که فرمود : تمام پیامبران داراى وصى و وارث بودند : « لکلّ نبیّ وصیّ ووارث » تاریخ مدینة دمشق ، ج 42 ص 392 ؛ والریاض النضرة ، ج 3 ص 138 ، ذخائر العقبی ، ص71 ؛ المناقب للخوارمى ص 42 و 85 . ، واز قول سلمان فارسى نقل مىکنید که از حضرت رسول اکرم ( ص ) پرسید : هر پیامبرى براى خود وصى وجانشین داشت ، وصى شما کیست؟ « إنّ لکلّ نبیّ وصیّاً ، فمن وصیّک؟ » المعجم الکبیر ، ج 6 ص 221 ؛ مجمع الزوائد ، ج 9 ص 113 ؛ فتح الباری ، ج 8 ص 114 . و از طرف دیگر مىگویید پیامبر ( ص ) کسى را به عنوان جانشین معیّن ننمود!
آیا در میان تمامى پیامبران الهى ، رسول اکرم ( ص ) استثنا شده بود و این از خصوصیّات و ویژگىهاى حضرت بود؟ و یا بر خلاف سنّت تمام پیامبران عمل نمود؟
یا عبارت رسول اکرم ( ص ) عام است و خود حضرت را نیز شامل مىشود و سؤال سلمان نیز شاهد این عموم است .
آیا تا کنون در آیه شریفه : ( أولئک الّذین هدى اللّه فبهداهم اقتده ) الأنعام : 90 . فکر کردیم که خداوند پس از ذکر اسامى پیامبران بزرگ ، به رسول گرامى ( ص ) امر فرموده که از هدایت آنان متابعت نماید؟
عدم تعیین جانشین ، عامل هرج و مرج
4 - شما مىگویید : رسول گرامى ( ص ) این امّت رابدون تعیین خلیفه و جانشین رها نمود و از دنیا رفت ، آیا رسول اکرم ( ص ) تعیین خلیفه را به عهده امّت نهاد که به هر نحوى که صلاح دیدند و هر کسى را که پسندیدند بهعنوان خلیفه انتخاب نمایند و خود حضرت هیچ سخنى در باره شرایط انتخابات و شرایط رهبرى وشرایط شرکت کنندگان در انتخابات را بیان نفرمودند؟
این کار قطعاً ، معقول نیست ، زیرا رسول گرامى ( ص ) در موقعیّتى از دنیا رفت که جامعه اسلامى در بدترین وضعیّت قرار داشت ؛ چون از طرفى دولت قدرتمند روم وایران ، حکومت اسلامى را تهدید مىکردند ، که اصرار حضرت مبنى بر تجهیز جیش اُسامه ، بهترین گواه این مطلب است . و از طرف دیگر ، منافقان ، مشرکان ویهودیان هر روز مشکلى براى جامعه اسلامى ایجاد مىنمودند .
بدیهى است در چنین موقعیّتى اگر حاکم جامعه ، یک فرد عادى بود جامعه را بدون جانشین رها نمىکرد ، پس چگونه عقل مىپذیرد که رسول اکرم ( ص ) این جامعه را بدون تعیین خلیفه و جانشین گذاشته و رفته باشد؟ بااینکه حضرت بیش از هر کسى غمخوار مسلمین بود وبراى رفاه آنان از هر تلاشى دریغ نمىورزید وآیه شریفه : ( لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکمبالمؤمنین رؤوف رحیم ) التوبة : 128 . ، بهترین دلیل این سخن است .
افزون بر آن ، اعتقاد به این چنین امرى ، بالاترین اهانت به رسول خدا ( ص ) است که با این چنین تصمیمى ، جامعه اسلامى را با سختترین مشکل مواجه ساخته ، همانگونه که دکتر احمد امین دانشمند مصرى به صراحت مىگوید : پیامبر گرامى ( ص ) بدون اینکه جانشینى معیّن کند و یا چگونگى و شرایط تعیین حاکم را بیان کند از دنیا رفته و جامعه اسلامى را با مشکلترین وخطرناکترین وضع مواجه ساخته است ؛ « توفّی رسولاللَّه - صلّى اللَّه علیه وآله - ولم یعیّن من یخلفه ، ولم یبیّن کیف یکون اختیاره ، فواجه المسلمون أشقّ مسألة وأخطرها! » فجر الاسلام : 225 . .
و همچنین ابن خلدون مىگوید : محال است که جامعه را بدون رهبر و سرپرست رها کرد که عامل درگیرى میان مردم و سیاستمداران گردد ، بدین جهت در هر اجتماعى نیاز مبرم به تعیین حاکمى است که جامعه را از هرج و مرج جلوگیرى کند ؛ « فاستحال بقاؤهم فوضیّ دون حاکم یزع بعضهم عن بعض واحتاجوا من أجل ذلک إلى الوازع وهو الحاکم علیهم » مقدّمة ابن خلدون ص 187 . .
عمر براى امت ، دلسوزتر از پیامبر ( ص ) !!
5 - به نقل صحیح مسلم : حفصه به عمر گوشزد مىکند که کسى را به عنوان جانشین خود معیّن کند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر ، به وى مىگوید : اگر چوپان تو ، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها کند ، به وى اعتراض خواهى کرد که چرا باعث نابودى آنها گردیدى؟
پس به فکر این امّت باش ! و کسى را بهعنوان خلیفه براى آنان تعیین کن! چون رعایت حال این امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازمتر است : « عن ابن عمر قال : دخلت علىّ حفصة فقالت : أعلمت أنّ أباک غیر مستخلف؟
قال : قلت : ما کان لیفعل .
قالت : إنّه فاعل .
قال ابن عمر : فحلفت أنّی أکلّمه فی ذلک . فسکت ، حتّى غدوت ولم أکلّمه .
قال : فکنت کأنّما أحمل بیمینی جبلاً ، حتّى رجعت فدخلت علیه ، فقلت له : إنّی سمعت ، الناس یقولون مقالة فآلیت أن أقولها لک ، زعموا أنّک غیر مستخلف ، وأنّه لو کان لک راعی إبل ، أو راعی غنم ثمّ جاءک وترکها رأیت أن قد ضیّع ، فرعایة الناس أشدّ » صحیح مسلم ، ج 6 ص 5 ، کتاب الإمارة ، باب الاستخلاف وترکه ؛ مسند أحمد ، ج 1 ص 47 ؛ المصنّف لعبد الرزاق ، ج 5 ص 448 . .
6 - همچنین عایشه به وسیله عبد اللّه بن عمر به عمر پیام مىدهد : امّت محمّد را بدون چوپان رها مکن وکسى را به عنوان جانشین تعیین نما ، چون واهمه آن دارم که آنان گرفتار فتنه گردند : « ثمّ قالت ( أی عائشة ) : یا بُنیّ! أبلغ عمر سلامی ، وقل له : لا تدع أمّة محمّد بلاراع ، استخلف علیهم ولا تدعهم بعدک هملاً ، فإنّی أخشى علیهم الفتنة » الإمامة والسیاسة بتحقیق الشیری ، ج 1 ص 42 و بتحقیق الزینی ، ج 1 ص 28 . .
همینطور ، معاویه که به قصد گرفتن بیعت براى یزید وارد مدینه شد ، در جمع صحابه و ضمن گفتگو با عبداللّه بن عمر گفت : « إنّی أرهب أن أدع أمّة محمّد ( ( ص ) ) بعدی کالضأن لاراعی لها » من وحشت دارم ، که امّت پیامبر را همانند گوسفند بدون چوپان رها سازم و بروم تاریخ الطبری ، ج 4 ص 226 ؛ الإمامة والسیاسة بتحقیق الشیری ، ج 1 ص 206 ، وبتحقیق الزینی ، ج 1 ص 159 . .
ومطابق نقل ابن سعد در طبقات ، عبد اللّه بن عمر بهپدرش گفت : اگر چنانچه کسى را که وکیل تو بر روى زمینهاى کشاورزى است ، فرا خوانى ، آیا کسى را جایگزین آن خواهى کرد یا خیر؟ گفت : آرى!
و پرسید : اگر کسى را که گوسفندان تو را چوپانى مىکند فراخوانى ، کسى را به جاى آن قرار خواهى داد یا خیر؟ گفت : آرى! وقال عبداللَّه بن عمر لأبیه : لو استخلفت ؟ قال : من ؟ قال : تجتهد فإنّک لست لهم بربّ ، تجتهد ، أرأیت لو أنّک بعثت إلى قیّم أرضک ألم تکن تحبّ أن یستخلف مکانه حتّى یرجع إلى الأرض ؟ قال : بلى . قال : أرأیت لو بعثت إلى راعی غنمک ألم تکن تحبّ أن یستخلف رجلاً حتّى یرجع؟ طبقات ابنسعد ، ج3 ، ص343 ؛ تاریخ مدینة دمشق ، ج 44 ص 435 .
آیا این بالاترین اهانت به رسول خدا ( ص ) نیست که به اندازه عایشه و حفصه و معاویه ، به فکر امّتش نباشد؟! وآنان را بدون رهبر رها سازد؟! و آیا کسى نبود به رسول اکرم ( ص ) تذکر دهد که کسى را به عنوان جانشین تعیین کند؟! و یا از حضرت ، راه و روش تعیین خلیفه را سؤال نماید؟!
عدم تعیین جانشین ، مخالف کتاب نیست
7 - کسانى که مىگویند : پیامبر اکرم ( ص ) بدون وصیّت از دنیا رفت ، آیا مىدانند که کارى خلاف قرآن وسنّت به حضرت نسبت دادهاند؟! نسائى در سنن خود آورده : عن عائشة قالت : ما ترک رسول اللّه صلى الله علیه وسلم درهماً ولا دیناراً ولا شاة ولا بعیراً وما أوصى . سنن النسائی : 6 / 240 ، فتح الباری : 5 / 267 .
چون قرآن به همه مسلمانان دستور مىدهد که بدون وصیّت ، از دنیا نروند : ( کتب علیکم إذا حضر أحدکم الموت إن ترک خیراً الوصیّة ) المائدة : 3 . .
زیرا جمله ( کتب علیکم ) در مورد وصیّت ، همانند جمله ( کتب علیکم الصیام ) در باره روزه ، بر اهمیت ولزوم متعلّق دارد .
و از طرفى هم رسول اکرم ( ص ) فرموده است : وظیفه هر مسلمان داشتن وصیّتنامه است ، و نباید سه شب از عمر مسلمانى سپرى شود ، مگر اینکه وصیّت او در کنارش قرار گرفته باشد : « ما حقّ امرئ مسلم له شیء یوصی به ، یبیت ثلاث لیال إلّا ووصیّته عنده مکتوبة » .
عبد اللّه بن عمر مىگوید : وقتى که این حدیث را از رسول اکرم ( ص ) شنیدم ، هیچ شبى را بدون وصیّت نامه سپرى نکردم ؛ « قال عبد اللّه بن عمر : ما مرّت علیّ لیلة منذ سمعت رسول اللّه - صلّى اللّه علیه وسلم - قال ذلک ، إلّا وعندی وصیّتی » صحیح مسلم ، ج 5 ص 70 ، أوّل کتاب الوصیّة . .
آیا مىشود گفت : که عبد اللّه بن عمر به سخنان رسول گرامى ( ص ) بیش از خود حضرت ، پایبند بود؟
آیا مىشود گفت : پیامبر اکرم ( ص ) سخنى مىگوید که خود به آن عمل نکند؟
خداوند مىفرماید : چرا سخنى مىگویید که به آن عمل نمىکنید؟ و این تناقض در گفتار و عمل ، خشم خداوند را به دنبال دارد : ( یا أیّها الذین آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون کبر مقتاً عند اللّه أن تقولوا ما لاتفعلون ) الصف : 2 و 3 . .
و این تناقض به قدرى روشن بود که مورد اعتراض بعضى از روات قرار گرفته مانند طلحة بن مصرف که به عبداللّه بن اوفى مىگوید : چگونه مىشود که پیامبر گرامى ( ص ) به مردم دستور وصیّت دهد آنگاه خود آن را ترک کند ؛ « عن طلحة بن مصرف ، قال : سألت عبداللّه بن أبی أوفى : هل کان النبى ( ص ) أوصى؟ قال : لا . فقلت : کیف کتب على الناس الوصیّة ، ثمّ ترکها - قال : أوصى بکتاب اللّه » الصف : 2 و 3 . صحیح البخاری ، ج 3 ص 186 کتاب الجهاد ، ج 5 ص 144 ، کتاب المغازی ، باب مرض النبی ( ص ) ، و ج 6 ص 107 ، باب الوصیة بکتاب اللّه . .
وفى روایة أحمد : « فکیف أمر المؤمنین بالوصیّة ولمیوص؟ قال : أوصى بکتاب اللّه » مسند احمد بن حنبل ، ج 4 ص 354 ؛ فتح الباری ، ج 5 ص 268 ؛ تحفة الأحوذی ، ج 6 ص 257 . .
آیه و حدیث مربوط به وصیّت ، اگر دلالت بر لزوم وصیّت نکند ، حدّاقل دلالت بر جواز وصیّت که دارد ونشان مىدهد که وصیّت نمودن یک عمل نیک وپسندیده است و بر پیامبر گرامى ( ص ) زیبنده نیست که آن را ترک نماید ، زیرا قرآن مىگوید : آیا مردم را به کار نیک دعوت کرده و خود را فراموش مىکنید ؛ ( أتأمرون الناس بالبرّ وتنسون أنفسکم ) البقره : 44 . .
8 - آنانکه مىگویند : پیامبر گرامى ( ص ) بدون جانشین از دنیا رفت و تعیین خلیفه را به عهده امّت نهاد ، آیا شرایطى هم براى کسى که رهبرى جامعه را بهعهده مىگیرد و همچنین شرایط کسانى که در انتخابات رهبرى ، شرکت مىکنند ، معیّن فرمود یا نه؟
اگر این شرایط را معیّن فرموده ، در کدام حدیث وروایت آمده است؟
اگر این شرایط در سخنان حضرت رسول اکرم ( ص ) آمده بود ، چرا در سقیفه بنى ساعده هیچیک از گردانندگان سقیفه به آن استناد نکردند؟
وانگهى! اگر انتخاب ابو بکر مطابق شرایطى بود که پیامبر اکرم ( ص ) بیان فرموده ، چرا ابو بکر گفت : بیعت من یک امر اتّفاقى و ناگهانى و بدون تدبیر صورت گرفت و خداوند شرّ آن را دفع نمود قال أبو بکر فی أوائل خلافته : إنّ بیعتی کانت فلتة وقى اللّه شرّها وخشیت الفتنة . شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ، ج 6 ص 47 بتحقیق محمد ابوالفضل ؛ أنساب الأشراف للبلاذری ، ج 1 ص 590 . ، ابن اثیر مىگوید : این چنین بیعتى ، طبیعتاً شرّ خیز است قال ابن الأثیر : أراد بالفلتة الفجأة ، ومثل هذه البیعة جدیرة بأن تکون مهیّجة للشرّ . النهایة فی غریب الحدیث ، ج 3 ص 467 . .
و همین عبارت را عمر در اواخر خلافت خویش بالاى منبر بیان کرد و گفت : اگر کسى به چنین کارى مبادرت کند ، محکوم به مرگ خواهد شد : « إنّ بیعة أبی بکر کانت فلتة وقى اللّه شرّها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه » شرح نهج البلاغة لابن أبیالحدید ، ج 2 ص 26 ، و ر . ک : صحیح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا ؛ مسند احمد ، ج 1 ، ص 55 . .
ابناثیر مىگوید : کار بىرویه را « فلتة » مىگویند و به خاطر ترس از انتشار امر خلافت ، به بیعت ابوبکر با مبادرت ورزیدند : « والفلتة کلّ شیء من غیر رویّة وإنّما بودر بها خوف انتشار الأمر » النهایة فی غریب الحدیث ، ج 3 ص 467 . .
اى کاش کسى از ابن اثیر مىپرسید که ترس از انتشار چه خلافتى بود؟ ترس از خلافتى که رسول اکرم ( ص ) معیّن فرموده بود؟
یا ترس از کاندیدا شدن افراد مشابه ابوبکر براى امر خلافت؟
انتشار خلافتى را که رسول گرامى ( ص ) معیّن نموده بود ، نه تنها ترسى نداشت ، بلکه ضامن صلاح ملّت بود وبر همگان لازم بود که در برابر حکم پیامبر ( ص ) سر تسلیم فرود آورند و مخالفت نورزند .
( ما کان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضى اللّه ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم ) الأحزاب : 36 . .
و همچنین کاندیداتورى افراد دیگر هم واهمه نداشت ؛ زیرا پس از ملاحظه و بررسى ، مردم اگر وى را همسطح ابوبکر نمىیافتند ، قطعاً با وى بیعت نمىکردند و اگر همسطح ابوبکر بود ، چه فرقى در بیعت با او و یا با ابوبکر وجود داشت؟
ولى اگر آن نامزد رهبرى ، شرایطى بالاتر از ابوبکر داشت و بهتر از ابوبکر براى اصلاح جامعه بود ، آیا نصب ابوبکر مانع مصلحت جامعه نبود؟
9 - راستى از همه مهمّتر ، اگر واقعاً ، خلافت ابوبکر بر مبناى شرایط ، و مطابق سنّت رسول اکرم ( ص ) انجام گرفته بود ، چرا عمر گفت : « فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه » شرح نهج البلاغة لابن أبیالحدید ، ج 2 ص 26 ، و رجوع شوده به : صحیح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا ؛ مسند احمد ، ج 1 ، ص 55 . .
آیا خلفاء راشدین خلیفة الرسول بودند؟
10 - از طرفى مىگویید : پیامبر گرامى ( ص ) کسى را به عنوان جانشین معیّن نفرمود و به کسى هم دستور نداد تا شخص معیّنى را جانشین او قرار دهد ، بلکه مردم ، ابوبکر رإ؛'' به عنوان خلیفه معیّن کردند وابوبکر نیز عمر را خلیفه معیّن کرد و عثمان هم توسّط شوراى شش نفره تعیین شد ، و از طرفى دیگر مىگویید : اینها خلیفه وجانشین پیغمبر بودند و به آنان « خلیفة الرسول » اطلاق مىکنید . آیا این کار ، دروغ بستن به رسول گرامى نیست؟ که مطابق حدیث متواتر « من کذب علیّ متعمّداً فلیتبّؤ مقعده من النّار » صحیح البخاری ، ج 1 ص 36 ، 2 / 81 ، ج 4 ص 145 ، ج 7 ص 118 قال ابن الجوزی : رواه من الصحابة ثمانیة وتسعون نفساً ، الموضوعات ، ج 1 ص 57 ، وقال النووی : قال بعضهم : رواه مائتان من الصحابة ، شرح مسلم للنووی ، ج 1 ص 68 . هر گونه دروغ به پیامبر گناه است . بنا بر این ، اگر ادعاى شما که مىگویید پیامبر اکرم ( ص ) خلیفه معیّن ننمود صحیح باشد ، خلفاى راشدین خلیفه پیامبر نیستند!
نسبت هذیان به رسول گرامى !!!
یازده اشکال اساسى بر عملکرد عمر و همراهان او :
11 - هنگامى که پیامبر ( ص ) در بستر بیمارى فرمودند : « دوات و قلم بیاورید تا چیزى برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید » . چرا عمر گفت : « درد بر اوغلبه کرده و کتاب خدا ما را بس است » ؛ « إنّ النبیّ - صلى اللّه علیه وسلم - قد غلب علیه الوجع ، وعندکم القرآن حسبنا کتاب اللّه » صحیح البخاری ، ج 7 ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 کتاب المغازی ، باب مرض النبی - صلى اللّه علیه وسلم - ووفاته ؛ صحیح مسلم فى آخر کتاب الوصیّة ، ج 5 ، ص 76 . .
ویاگفتند : رسول گرامى ( ص ) هذیان مىگوید : « إنّ رسولاللَّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر » ، نستجیر باللّه ، ( کبرت کلمة تخرج من أفواههم ) الکهف : 5 . .
و این قضیّه به قدرى درد آور بود که وقتى ابن عبّاس به یاد آن مىافتاد ، اشک چشمانش همانند دانههاى مروارید از گونههایش سرازیر مىگشت عن ابنعبّاس قال : « یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر » . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، صحیح البخارى ، ج 4 ص 31 ، کتاب الجهاد والسیر . .
در رابطه با این حدیث که در صحیح بخارى و مسلم وسایر کتب صحاح آمده چند سؤال مطرح است :
1 - آیا این سخن عمر ، مخالف با قرآن نیست که مىفرماید : ( ما ینطق عن الهوى إن هو إلّا وحی یوحى ) عن ابنعبّاس قال : « یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر » . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، صحیح البخارى ، ج 4 ص 31 ، کتاب الجهاد والسیر . النجم : 4 . ؛ پیامبر گرامى ( ص ) از روى هواى نفس سخن نمىگوید و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است .
2 - عمر که گفت : کتاب خداوند براى ما کافى است « حسبنا کتاب اللّه » ، این مخالفت عملى عمر ، با سنّت رسول اکرم ( ص ) نیست؟
چون سخن رسول اکرم ( ص ) که فرمود : چیزى بنویسم که شما را از گمراهى مصون بدارد ، مربوط به مطالب عادى و شخصى نبود ، بلکه داراى اهمّیّت ویژه بود و از بهترین مصادیق سنّت به شمار مىرفت .
3 - آیا مخالفت عمر و همراهان وى با دستور رسول اکرم ( ص ) ، مخالفت با قرآن نیست که مىگوید : از اوامر پیامبر اطاعت و از نواهى حضرت اجتناب نمایید : ( ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا ) الحشر : 7 . .
4 - آیا سخن بخارى که مىگوید : مردم در کنار بستر رسول اکرم ( ص ) سر و صدا کردند و اختلاف کردند ، آیا مخالفت با قرآن نکردند که از هر گونه سرو صدا در کنار حضرت ، نهى نموده و آن را باعث حبط و نابودى اعمال مىداند : ( یا أیّها الذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النّبى ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم وأنتم لا تشعرون ) الحجرات : 2 . .
5 - آیا اختلاف صحابه و تن ندادن به سخن رسول اکرم ( ص ) مخالفت با قرآن نیست که دستور مىدهد در موارد اختلاف بر همگان واجب هست که تسلیم نظریّه پیامبر ( ص ) باشند و کسانى را که نظر آن حضرت را نمىپذیرند ، مؤمن نمىداند : ( فلا وربّک لا یؤمنون حتّى یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فیأنفسهم حرجاً ممّا قضیت ویسلّموا تسلیماً ) النساء : 65 . .
6 - پیامبر گرامى ( ص ) تصمیم داشت چیزى بنویسد که مانع گمراهى امّت باشد ، آیا ممانعت از نوشتن چنین مطلب مهمّى ، سبب گمراهى مردم نشد؟
آیا سخن حضرت را تصدیق نمىکنید و یا آن را پذیرفته و تصدیق مىکنید ، در صورت دوّم آیا ضلالتى صورت گرفته یا منکر آن هستید؟ و اگر قبول دارید ، چه ضلالتى دامنگیر جامعه اسلامى ، جز انحراف از امر خلافت منصوص صورت گرفته است؟
7 - در برابر عمر و همداستانهایش که مخالف با وصیّت نوشتن رسول خدا ( ص ) بودند ، افرادى هم بودند که تلاش در نوشتن این وصیّتنامه داشتند : « منهم منیقول : قرّبوا یکتب لکمالنبی -صلىاللَّه علیه وسلم- کتاباً لا تضلّوا بعده ومنهم من یقول : ما قال عمر » صحیح البخارى ، ج 7 ، ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 75 ، آخر کتاب الوصیة . .
وحتّى زنان پیامبر ( ص ) نیز به همفکران عمر اعتراض کردند که با اهانت عمر و دفاع رسول ( ص ) مواجه شدند : « فقالت النسوة من وراء الستر : ألا تسمعون ما یقول رسول اللّه؟! قال عمر : فقلت إنّکنّ صواحبات یوسف ، إذا مرض رسول اللّه ، عصرتنّ أعینکنّ ، وإذا صحّ ، رکبتنّ عنقه! قال : فقال رسول اللَّه : دعوهنّ فإنهنّ خیر منکم » الطبقات الکبرى لابن سعد ، ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبرانی ، ج 5 ص 288 ؛ مجمعالزوائد للهیثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ کنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح 14133 . ؛ زنان از پشت پرده صدا زدند : مگر سخن رسول گرامى ( ص ) را نمىشنوید؟ عمر گفت : شما همانند دلباختگان یوسف هستید که به هنگام مریضى پیامبر ( ص ) اشگ شما جارى مىشود ، و به وقت سلامتى حضرت ، برگردن او سوار مىشوید .