بانوی بزرگوار اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسمت 2

روزگار سیاه



قال مولانا الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف:

«و فی أبنة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لی أسوة حسنة»


حضرت حجت درباره حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید:


دخت رسول الله سرمشق و أسوه نیکویی برایم می باشد.


اولین مدافع ولایت و امامت حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید:


«فو الله لا أسکت لیلآ و لا نهار أو الحق بأبی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم»


یعنی:

برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

قسم به خدای متعال که شب و روز از گریه و دفاع از حق و افشای سردمداران ظلم و جور ساکت ننشینم تا به پدرم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ملحق شوم.


آن زمانی که حضرت به رغم اندوه فقدان پدری هم چون خاتم الرسل، بر مظلومیت همسر و مصائب وارده گریه می کردند و برای دفاع از اسلام ابراز حقانیت امام مفترض الطاعة امیر المؤمنین علی علیه السلام این جملات را بیان فرمودند، حکومت و حکومتیان بسیار سخت به وحشت افتاده بیم آن را داشتند که با ادامه این حرکت مردمی علیه آنها شورش بنمایند آنان با لطایف و حیل از حضرت خواستند یا از گریه ها در دل شب دست بر دارند یا در روز عزاداری و گریه نکنند.


حضرت زهرا سلام الله علیها در پاسخ فرمودند:«ما أقل مکثی بینهم و ما أقرب من بین أظهرهم فو الله لا أسکت لیلآ و لا نهارآ أو الحق بأبی رسول الله» چه کوتاه است ماندنم، و چه نزدیک است رفتنم از میان آنها، سوگند به خدای متعال شب و روز از گریه و دفاع از حق و افشای سردمداران جور و طغیان ساکت ننشینم تا به پدرم رسول الله ملحق شوم.


چرا؟ چون، هنوز اولین قطرات اشک دیده در فقدان عزیزاش بر زمین آرام نگرفته و خشک نشده بود که از غصب خلافت که حق مسلم الهی همسر مظلومش بود خبر آوردند و غمی بزرگ بر غم فقدان جانکاه پدر افزوده شد.


اینجا بود که اسلام و امامت را یاوری هم چون فاطمه سلام الله علیها لازم بود، اینجا بود که می بایست دلاوری چون زهرای مرضیبه سلام الله علیها قد علم کند و در پناه خانه وحی مقابل تمامی قداره کشان جاهلیت ایستاده سخنرانی کند و در مقابل آماج فشارهای جسمی و روحی پایداری نماید،‌چون سکوت بر لبهای امام خود دید، و چون دست های شیر خدا را با ریسمان وصیت یه صبر بسته دید، دانست که اکنون زمان جنگ و شمشیر نیست. حال که امیر المؤمنین مأمور به سکوت است و دنیای اسلام را سکوتی مرگبارتر فرا گرفته.حال که علی چون خورشیدی در پس ابرها مانده در برابر دنیای جهل و تاریکی بی یاور گشته در خانه زانوی غم و صبر در بغل گرفته است و همانند جنین در رحم مادر قرار گرفته است.


من که مأمور به سکوت نیستم، باید از امام و امامت و حریم ولایت دفاع کنم. پس لب به سخن گشود، چنان شمشیر بران کلام خویش را بر فرق و تارک کفر و نفاق فرود آورد و آنرا دو نیم کرد که تا قیام قیامت ننگ بیکران و رسوائی غصب خلافت بر پیشانی آن دژخیمان نقش بسته است.


حال برای محقق ساختن این هدف چه زجرها و چه ظلم هائی که آن ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم متحمل نگشت، تا جائیکه بی بی دو عالم هر بامداد به دورترین نقطه بقیع می رفت و در مصائب وراده و در اعتراض به سیاست های ظالمانه حکام و غاصبان در محلی به نام بیت الاحزانن (که توسط امیرمؤمنان علی علیه السلام به عنوان سایبانی ساخته شده بود)‌ماتم گرفته می گریست و به عزاداری می پرداختند، ولی با تأسف و ناباروی همان حکام و غاصبان خلافت آن درخت را قطع و سایبان را ویران کردند. آری درخت سایبان را از بن کندند تا اجر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (که خدا دستور آن را در آیات قرآنی صادر نموده بود) را این گونه پاسخ گویند!


زمانی که حضرت زهرا سلام الله علیها در بستر بیماری بسر می برد عده ای از همان بی خبران و جاهلان، به عیادت حضرتش آمدند و حضرت حتی در این دیدارها و در واپسین لحظات عمر شریفشان به دفاع از امام زمان خود امیرالمؤمنین علی علیه السلام می پردازند.


در پی ظلم های وارده بر حضرت زهرا سلام الله علیها و تاثیر کلمات و خطبه های آتشین آن حضرت بر عموم مردم، ابوبکر و عمر برای کاهش فشارهای اجتماعی و سیاسی بر حکومت و به تظاهر برای دلجوئی و جبران ظلم هایشان به عیادت (با هدف سیاسی) آن بانوی دو عالم رفتند. چون در کنار بستر حضرتش نشستند، ایشان روی سیلی خورده اش را از آنها به طرف دی;وار بر می گرداند. چون سلام کردند: جواب نشنیدند، پس حضرت فرمود: شما را به خدا قسم آیا نشنیده اید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: رضایت فاطمه رضایت من و غضب فاطمه غضب من است و هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و آنکس که فاطمه را راض_740; کند مرا راضی نموده و آن کس که موجب خشم و غضب فاطمه شود مرا غضبناک کرده.


هر دو گفتند: آری این سخن را از پیامبر شنیده ایم.


این جا بود که دخت نبی ضربه مهلکی بر تارک حکومت آنان فرود آورده و فرمود: خدا ملائکه ی خدا را شاهد می گیرم که شما مرا غضبناک کرده و آزردید، من از شما راضی نخواهم شد و چون پیامبر را ملاقات کنم شکایت ظلم و جنایت های شما را به پدرم رسول الله خواهم نمود. سپس خطاب به ابوبکر که حالتی ناباورانه به خود گرفته بود فرمود:«و الله لأدعون علیک بعد لا صلاة أصلیها» به خدا قسم بعد از هر نماز به درگاه پروردگار بر تو نفرین می کنم.


علی مظلوم


چه مظلومتی بالاتر از مظلومیت حضرت علی علیه السلام.


همه چیزش را به تاراج بردند. همه دارائیش زهرا سلام الله علیها بود،‌‌آن زهرائی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: (فداها أبوها) پدرت به قربانت فاطمه.


چه کسی می تواند مظلومیت مظلومان را به تصویر بکشاند؟


چه کسی می تواند تراژدی سوزناک مظلوم را به نمایش بگذارد؟


آیا تاب و توان دیدن وقایع مظلومی را داریم؟


و یا این که تاب و توان شنیدن سرگذشت های تلخ و ناگوار مظلوم را؟


می خواهیم لحظه ای با هم انس بگیریم در محفلی به دور از فراز و نشیب های دنیا، در کنار ساحل دریا به دور از صدای امواج بیکران دریای غم،‌ولی جای بس غم و اندوه که دریای غم ساحل ندارد.


می خواهیم درد دل کنیم، یاران خفته را بیدار کنیم، ای کسانیکه محب فاطمه و نسل اویید، بیائید تا دمی قصه های غصه داران را زیر لب زمزمه کنیم.


بیائیم برای تاریخ مظلومیت علی و آلش را بخوانیم ولی مگر می توان؟


مظلومیت علی؛ قطرات دریاهاست،‌آیا می توان قطرات دریاها را یک به یک شمارش نمود؟


مظلومیت علی و همسرش همانند شن های بیابانهاست، ‌آیا میتوان شن های بیکران را شمارش کنیم؟


خوب است به این روایت توجه کنیم!!!


راوی گوید: حضرت علی علیه السلام بر فراز منبر (خفته را) موعظه می کرد، در میان کلمات درد و حزن و اندوه و غم حضرت، جوانی از درب مسجد وارد شده و با صدای رسا گفت: وامظلمتاه، وای بر مظلومیتم، ای علی مرا مورد ظلم و ستم قرار دادند، می خواهم تو مرا یار باشی، حضرت فرمودند: ای اعرابی«أدن منی» نزدیک من بیا، با تو سخنی دارم، حضرت خطبه را قطع نمودند وقتی آن جوان به کنار منبر حضž5;ت رسید، حضرت فرمودند: من همسان با قطرات باران و ریگهای بیابان و پشم شتران مورد تظلم واقع شدم.


حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:


«إن الامة ستغدر من بعدی» یا علی این امت بعد از من به تو خیانت خواهند کرد.



تظلم بعد از پدر



قال سلیم به قیس الهلالی فی کتابه: ج2 ص 907 الحدیثه


در کتاب سلیم بن قیس هلالی از رسول الله صلی الله عیه و آله و سلم نقل شده است که:


به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، می فرماید: تو اولین کسی از اهل بیتم هستی که به من ملحق می شوی، تو بانوی زنان اهل بهشت هستی و بلافاصله و پس از من مورد ظلم واقع می شوی، آنگاه که کتک می خوری و پهلویت را می شکنند، خدا لعنت کند قاتل تو را، خدا لعنت کند فرمان دهنده و راضی و یاری دهنده و ظلم کننده ی همسر و دو فرزندانت را.




بازوی کبود


باز سلیم بن قیس هلالی گوید: علی را ملاقات کردم، از او درباره اعمال و رفتار عمر سوال کردم، حضرت فرمودند: آیا می دانی چرا عمر قنفذ را جریمه نکرد؟


گفتم: نه.


حضرت نگاهی به اطراف نمود، سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: عمر از قنفذ تشکر کرد بدان جهت که او فاطمه را آن ساعتی که از حریم ولایت دفاع کرد با شلاق زد. فاطمه از دار دنیا رخت بر بست در حالی که بر بازوانش هنوز اثر کبودی و سیاهی دیده می شد.


خصیبی در حدیثی از حضرت زهرا سلام الله علیها گوید: هیزم به خانه ی ما آوردند و خانه را آتش زدند پشت در قرار گرفتم و گفتم: شما را به خدا و پدرم رسول الله سوگند می دهم که ما را رها کنید و منصرف شوید؟


در این حال عمر شلاق را از قنفذ (غلام ابوبکر) گرفت و با آن بازویم را هدف قرار داد، به گونه ای که شلاق بر بازوانم تاب خورده و همانند دستبند سیاهی گردید، لگدی به در خانه زد و در خانه را بر من فشار داد، تا این که پشت در سقط جنین کردم در حالی که آتش زبانه می کشید، سیلی به صورت من زد، به گونه ای که گواشواره هایم از گوشم افتاد، در این حال فشار زایمان مرا گرفت و بدون جرم و گناهی محسنم را سقط کردند.




سقط جنین


خصیبی از امام صادق علیه السلام نقل می کند... و آتش زدن در خانه را تا علی ابن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را در آتش بسوزانند و بازوی صدیقه کبری سلام الله علیها را با شلاق زدند و به پهلویش لگد زدند و محسنش را سقط کردند.


هم چنین امام صادق علیه السلام می فرماید: عمر گفت: فاطمه صحبت های احمقانه ی زنان را رها کن «والعیاذ بالله» خدا هیچگاه نبوت و خلافت را در شما جمع نکرده است، در حالی که آتش چوب درب خانه را به کام خود گرفته بود، و قنفذ دستش را به پشت در وارد ساخت تا کلون را باز نماید، عمر با شلاق به بازوی فاطمه زد تا کبود و سیاه شد، در خانه را با لگد باز نمود تا جایی که این فشار به جنینش وارد شده و سقط جنین نمود، عمر و قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند. سیلی به صورت حضرت زهرا سلام الله علیها زدند تا جایی که گوشواره های حضرت از زیر روپوش به زمین افتاد، در حال گریه با صدای بلند می گفت: ای پدر یا رسول الله به دخترت فاطمه نسبت دروغگوئی می دهند و او را کتک می زنند و جنینش را سقط کرده و می کشند. در این حال امیر المؤمنین علی علیه السلام به فضه گفت: ای فضه مولایت (فاطمه) را قابلگی کن زیرا از فشار در و لگد، درد زایمان گرفته محسنش را; سقط نمود...خصیبی گوید: در این حال امام صادق علیه السلام گریه ای کرد تا محاسن شریفشان به اشک آغشته شد، سپس فرمودند: روشن مباد چشمی که در شنیدن این مصیبت اشک نریزد.



وصیت به دفن شبانه چرا؟




پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هنگام رحلت به مردم فرمودند:


من شما را از پرتگاه خطر محو و نیستی به شاهراه هدایت و سعادت رهبری کردم و در مقابل این خدمات و تحمل زحمات طاقت فرسا از شما مزد رسالت نمی خواهم، بلکه می خواهم درباره ی اولاد من که یکی از ثقلین می باشند مودت و محبت کنید و از عواطف خود در حق آنها دریغ نورزید.


«قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا المودة‌فی القربی»


و در دنباله ی این سخن فرمودند:


«فاطمه سلام الله علیها پاره ی تن من است و هر که او ا خوشحال کند مرا خوشحال کرده است و هر کس فاطمه را اذیت کند خدا را از اذیت کرده است.ای فاطمه پروردگار عالم به موجب خشم تو خشمگین و به خرسندی ت_08; خرسند می شود»


حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از امت اسلامی انتظار داشت پس از در گذشت پدر بزرگوارش، نهایت احترام را به پاس خدمات او درباره ی دخترش مبذول دارند. این انتظار نه تنها بر آورده نشد بلکه نتیجه ی معکوس داد. امت در رأس آنها سران حکومت هیچ اعتنایی به توصیه و سفارشات آن حضرت ننمودند و دختر و یگانه یادگار او را به قدری اذیت کردند که کاسه ی صبرش لبریز گردید و در سن جوانی و ناکامی می نالید، و احساس می کرد که به محبتها و تسلیت های پدر سخت محتاج است،‌به سراغ او می رفت و بر تربت او می افتاد و پنجه های لرزانش را در سینه ی خاک فرو می برد و دستهایش را از آن پر می کرد و با تمام عاطفه ای که پدر را دوست می داشت آن را می بوئید و لحظه ای آرام می گرفت، ناگهان با آهنگی که از گریه در هم می شکست و می گفت:«ماذا علی من شم تربة أحمد أن لایشم مدی الزمان غوالیا صبت علی مصائب لو أنها صبت علی الایام صرن لیالیا»


چه باکی است بر کسی که خاک قبر احمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را بوئیده که در تمام زندگی هیچ عطری نبوید،‌آنقدر مصیبت بر من ریخته شد که اگر بر روزها ریخته می شد، همانند شب تار می گردد.


مهمترین حوادثی که پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را ناراحت ساخت،‌موضوع غصب خلاف علی علیه السلام و غصب فدک بود. چون این هر دو نکته ی حساس، سبب انحراف مسلمانان در حق و حقوق شخصی و نوعی بود. فاطمه سلام الله علیها برای اثبات حقیقت امر و احقاق حق خود و علی علیه السلام و امت اسلام شجاعانه قیام کرد و با انواع زجر و شکنجه و فشار و تهدید مقاومت نمود و سرانجام جان خود را در همین راه از دست داد و بالاخره ثابت کرد که حق با کیست؟


این غضب و خشم آرام نشدنی آخرین اثر خود را به صورت یک وصیت جانگذاری ظاهر نموده به طوری که تا اندازه ای پرده ی ابهام را از روی دردهای درونی حضرت زهرا سلام الله علیها بر می داشت و آشکار ساخت. به این معنی که این دلتنگی کار را به جایی رسانیده که دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مولای متقیان وصیت کرد که جسد پاکش را شبانه به خاک بسپارد تا هیچ کس از این غاصبین موفق به خواندان نماز بر جنازه ی اطهرش نشوند،‌و از موقعیت او سوء استفاده نکنند. روی این اصل امیرمؤمنان علی علیه السلام بدن یادگار پیامبر را در ظلمت شب به خاک سپرد و در مقابل غم و غصه های عالم را در دل خود پنهان نمود و امانتی را که در دست داشت، با صدها خون جگر به صاحبش رد کرد.


صبح آن شب مردمی که برای شرکت در مراسم تدفین دختر پیامبر آمده بودند، بر خلاف انتظار از دفن پنهانی آن حضرت آگاه شدند و بر امیرمؤمنان علیه السلام اعتراض کردند و گفتند: چرا بدن زهرا سلام الله علیها را شبانه دفن کردی؟


حضرت در پاسخ آنها فرمود: وی به من چنین وصیت نموده و من هم حاضر نبودم بر خلاف وصیت او رفتار نمایم زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه زهرا سلام الله علیها پاره ی جگر من است کسی که او را اذیت نموده مرا اذیت کرده است،‌پس من روا نداشتم با سرپیچی از این وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را اذیت کرده با او مخالفت ورزیده باشم.


آری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با این وصیت، آخرین ضربه ی مهلک را بر حریفان وارد ساخت و یک سند زنده و محکمی برای مظلومیت و حقانیت خویش برای همیشه باقی نهاد و بر مشروعیت حکومت شیخین خط بطلان کشید و آنها را برای ابد سرافکنده و شرمنده ساخت.


«اگر این قبر از دیده ها پنهان نمی شد،‌و امروز ما محل آن را به خوبی می دانستیم از کجا به دردهای کشنده ای که آن حضرت در کانون سینه ی مبارکش در زیر پرده های صبر مخفی نموده و سرانجام موجب غروب آن شمس خاندان رسالت شد، ‌می رسیدیم؟! از چه راهی می توانستیم تعیین کنیم که حضرت از تشکیلات آن زمان ناراضی بود و از کجا به ما مسلم می شد که حق آن حضرت را غصب نموده؟ از کجا ظلم و ستم نسبت به پاره جگر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر ما واضح می شد؟ از کجا به طور مسلم از نقشه ها و کارها و دسیسه بازیها و حقه و نیرنگ های این خلفا اطلاع حاصل می کردیم؟


زیرا اگر قبر پنهان نمی شد، علاوه بر این ممکن بود با هزاران دوز و کلک روی جنایتهای خود را بپوشانند و با اخبار جعلی حاکی از خشنودی حضرت زهرا سلام الله علیها امر را مشتبه کنند.»


مظلومیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنقدر دردناک و تکان دهنده است که دل هر انسان با وجدان را جریحه دار می کند و وجدانهای خوابیده را بیدار می سازد و قوی ترین سند مظلومیت اهل بیت عصمت و طهارت علیهما السلام و محکم ترین مستمسک شیعیان می باشد. او با مظلومیت خویش ثابت کرد که _88;یخین سزاوار غضب خدا و رسول او هستند زیرا کسی را به خشم آورده و دل و جان کسی را آزرده اند که بنا به نص حدیث نبوی، خدا و رسولش با غضب او غضبناک می شوند و با رضایت او خشنود می گردند و از این روز به خلافت خدا و جانشین رسولش شایستگی را ندارند.


مادر شبانه به خاک سپرده می شود!


به محض شنیدن خبر شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها اولین کسانی بودند که در خانه ی امیر المؤمنین علی علیه السلام حاضر شدند و برای تشیع و نماز و دفن فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده بودند و در دل هزار آرزو می پروراندند که ناگهان صدای ابوذر بلند شد:


امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: تشیع جنازه ی فاطمه زهرا سلام الله علیها به تأخیر افتاد.


و همه این گونه فهمیدند که بروند و صبح برای تشیع بیایند، و آسوده خاطر به خانه هایشان رفتند، آنان با دلی پر از شک و تردید رفتند.


همه رفتند!


ماند علی علیه السلام و چهار فرزند زهرایش سلام الله علیها و یک خانه پر از غم و غصه و یک شهر پر از دشمن و منافق.


نیمه های شب امیر المؤمنین علی علیه السلام فاطمه زهرا سلام الله علیها را غسل داد و از باقی مانده حنوط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حنوط کرد و کفن نمود، همین که خواست بندهای کفن را ببندد صدا زد: ای ام کلثوم، ای زینب، ای حسن ای حسین علیهم السلام بیایید برای آخرین بار مادر را ببنیید که این دیدار نهایی است و ملاقات بعدی در بهشت خواهد بود.


امام حسن و امام حسین علیهما السلام جلو آمدند در حالی که با صدای بلند می گفتند: واحسرتاه! حسرتی که هرگز پایان ندارد از فقدان جدمان و مادرمان، ای مادر حسن و حسین، آنگاه که جدمان را ملاقات می کنی از ما به او سلام برسان و بگو: ما بعد از تو در دنیا یتیم مانده ایم.


در این هنگام فاطمه زهرا سلام الله علیها ناله ای از سینه ی پر سوز بیرون آورد و دستها را باز کرد و آن دو را به سینه چسبانید، ناگهان از سوی آسمان صدای منادی شنیده شد که گفت: ای ابا الحسن این دو را از روی جنازه ی مادر بردار که ملائکه ی آسمانها را به گریه در آوردند.


امیر المومنین علی علیه السلام آنان را از روی سینه ی فاطمه زهرا سلام الله علیها بلند کرد و شروع به بستن بندهای کفن نمود و در آن حال چنین می گفت: فراق تو مهترین مطلب نزد من است و فقدان تو ای فاطمه زهرا سلام الله علیها سخترین غمهاهست..


آنگاه امام حسن علیه السلام را فرستاد تا سلمان، ابوذر و مقداد و چند نفر دیگر را خبر کند و با حضور آنان بر بدن فاطمه زهرا سلام الله علیها نماز بخوانند و پس از نماز دستها را بلند کرد و عرضه داشت:«خدایا، این دختر پیامبر تو فاطمه زهرا سلام الله علیها است که او را از ظلمات (دنیا) به سوی نور برده ای»


وقتی خواستند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به خاک بسپارند ندایی شنیده شد که می گفت: «به سوی من، نزد من آورید، تربت او از من برداشته شده است!» وقتی نگاه کردن قبری کنده شده یافتند و تابوت فاطمه زهرا سلام ا_04;له علیها را به همان سو بردند تا بخاک بسپارند.


علی علیه السلام کنار قبر نشست و فرمود: ای زمین، امانت خود را به تو می سپارم این دختر پیامبر است. از قبر صدایی شنیده شد که می گفت:«یا علی، من بیش از تو نسبت به او مواظبم، برگرد و نگران نباش.»


آنگاه فاطمه زهرا سلام الله علیها را بخاک سپردند روی قبر را پوشاندند و زمین را صاف کردند تا هیچ کس جای آن را نداند.


پس از آن امیر المؤمنین علی علیه السلام دو رکعت نماز خواند، و بعد متوجه قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گردید و درد دلهایش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرضه کرد:


سلام بر تو یا رسول الله از من و سلام بر تو از طرف دختر و حبیبه ات و نور چشم و زائرت، و کسی که شبانه در بقعه ی تو به خاک سپرده شده، و خداوند او را زود به تو ملحق کرد. یا رسول الله در باره ی صفیه ی تو و دخترت صبرم کم شده و توانم درباره ی سیدة النساء ناتوان شده است. (چه کنم) جز این که از سنت و روش تو پیروی کنم، حزن و اندوهی که از هجران دوری تو به من رسیده تسلی و دلداری ندارد. من خودم تو را بعد از آنکه در سینه ام جای داشتی در لحد قبرت جای دادم، و با دست هایم چشم تو را بستم، و خودم متصدی امر تو شدم.


دیگر بعد از این مصیبت یا رسول الله آسمان و زمین جلوه ندارد، و زشت و قبیح گشته است.


صبر کردن به این مصائب میمنتش بیشتر و زیباتر است و اگر نبود غلبه ی چیره شدگان بر من، ماندن نزد قبرت و ماندن سر تربتت را بر خودم لازم می کردم و مانند زن جوان مرده به بزرگی مصیبت ناله می زدم.


خدا می بیند که دخترت از نظر پنهان شده و حقش با جبر و زور از بین رفت، و آشکارا از ارثش ممانعت گردید.


یا رسول الله، شکوه ها را بخدا باید کرد، و در داغ و فراق تو تسلی و بردباری زیباتر است، پس درود و رحمت و برکات خدا بر فاطمه زهرا سلام الله علیها و بر تو.


بعد هم چهل صورت قبر در بقیع درست کرد که کاملا مشتبه شود.


صبح که شد مردم کم کم بطرف خانه ی امیر المؤمنین علی علیه السلام براه افتادند تا در تشییع و نماز و دفن فاطمه زهرا سلام الله علیها شرکت کنند! از همه زودتر همان دو نفر بودند که آمدند و یک دفعه شنیدند:


دیشب فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کردیم!!


وقتی فهمیدند فاطمه زهرا سلام الله علیها مخفیانه دفن شده، چشمان هر دو از غضب بازمانده بود. دیوانه وار به یکدیگر و دیگران نگاه می کردند. و اصلآ فکر نمی کردند چنین شود.


صدای عمر بلند شد: ای بنی هاشم بس نمی کنید! قبر را می شکافیم تا بر دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز بخوانیم و بعد مردم را با خود برداشت و با زنها بطرف بقیع رفت تا گفته ی خود را عملی کند. ناگهان یک نفر آمد در حالی که نفس نفس می زد گفت:


دست نگاه دارید، علی علیه السلام را دیدم بطرف قبرستان می آید و ... ناگهان صدای علی علیه السلام در حالی که پارچه ی زردی که در جنگها به پیشانی می بست، بسته بود و ذوالفقار در دستش و رگهای گردنش بر آمده آنانرا بخود آورد: بخدا قسم ای پسر صحاک اگر دست به یکی از این قبرها بزنید، زمین را از خونتان سیراب می کنم!


و این ابوبکر بود که به داد رفیقش رسید و از علی علیه السلام عذر خواهی کرد و قضیه را به همانجا خاتمه داد.

 



























































































نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد