بررسی آیه : « وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ » و رضایت دائمی خداو

بررسی آیه : « وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ » و رضایت دائمی خداوند از صحابه

بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی آیه : « وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ » و رضایت دائمی خداوند از صحابه :

طرح شبهه :
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید :

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏ . التوبة / 100 .

پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ !

همان طور که ملاحظه می‌کنید خداوند در این آیه از پیشی گیرندگان مهاجر و انصار که خلیفه اول و دوم نیز قطعاً جزء آن ها هستند ، رضایت خود را اعلام و به آن‌ها وعده بهشت داده است ؛ اما شما با مطرح کردن قضیه هجوم به خانه فاطمه و ... در حقیقت این آیه را انکار می‌کنید و از کسانی که خداوند از آن‌ها راضی شده است ، ناراضی هستید و به آن‌ها تهمت‌های ناروائی می‌زنید .

نقد و بررسی :
استدلال به این آیه برای تبرئه غاصبان خلافت وهجوم به خانه وحی و غصب حق امیر المؤمنین علی علیه السلام و ... بر دو محور استوار است : 1 - رضایت دائمی خداوند از اصحاب. 2 - وعده قطعی بهشت به آنان .

در توضیح و پاسخ به این شبهه به چند نکته اشاره می کنیم:

1 . مراد از (السابقون) چیست وکیست؟
سبقت که در این آیه امتیازی بزرگ محسوب شده است چه معنایی از آن اراده شده است ؟ آیا صرفا اگر در مسلمان شدن فردی بر دیگری تقدم داشته باشد ، مصداق این آیه خواهد یود ؟ و یا علاوه بر پذیرش اسلام امتیازاتی از قبیل پایبندی به دستورات خداوند و پیشتاز بودن در کارهای خیر و اطاعت و پیروی از رسول خدا صلی الله علیه وآله و در یک کلام در آزمون بزرگ مسلمانی پیروز شدن نیز لازم است ؟ .

دانشمند بزرگ اسلامی مرحوم سید مرتضی رحمة الله علیه در این باره می‌فرماید :
برای خواندن ادامه متن بر روی ادامه مطلب کلیک کنیددانشمند بزرگ اسلامی مرحوم سید مرتضی رحمة الله علیه در این باره می‌فرماید :

وأول ما نقوله : إن ظاهر هذه الآیة لا تقتضی أن السبق المذکور فیها إنما هو السبق إلى اظهار الإیمان والاسلام واتباع النبی صلى الله علیه وآله ، لأن لفظ ( السابقین ) مشترکة غیر مختصة بالسبق إلى شئ بعینه .

وقد یجوز أن یکون المراد بها السبق إلى الطاعات ، فقد یقال لمن تقدم فی الفضل والخیر : سابق ومتقدم . قال الله تعالى : (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ . أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُون‏ ) (الواقعة / 10 و 11 ) فإنما أراد المعنى الذی ذکرناه ، وقال تعالى : (ثمُ‏َّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُْم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُْمْ سَابِقُ بِالْخَیرَْاتِ ) (فاطر / 32 ) ویکون معنى قوله تعالى ( الأولون ) التأکید للسبق والتقدم والتدبیر فیه ، کما یقال : سابق بالخیرات أول سابق .

وإذا لم یکن هاهنا دلالة تدل على أن المراد بالسبق فی الآیة إلى الإسلام فقد بطل غرض المخالفین وإذا ادعوا فیمن یذهبون إلى فضله وتقدمه أنه داخل فی هذه الآیة إذا حملنا على السبق فی الخیر والدین احتاجوا إلى دلیل غیر ظاهر الآیة ، وأنى لهم بذلک .

اقتضای ظاهر آیه این است که مقصود ، سبقت در اظهار ایمان و اسلام و پیروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله باشد ؛ زیرا کلمه و لفظ (السابقین) معنای مشترکی دارد و به موضوع معینی اختصاص ندارد.

و از طرفی می شود گفت : مراد ، سبقت در اطاعت و پیروی است ؛ زیرا گاهی به افرادی که امتیازی در خوبی‌ها و اعمال خیر دارند گفته می شود او بر دیگران سبقت گرفته و مقدم است .

خداوند می‌فرماید : سبقت گیرندگان مقدمند ، آنان همان مقربانند . در این آیه خداوند همان چیزی که ما گفتیم اراده فرموده است . و در آیه دیگر می فرماید : سپس این کتاب را به آن بندگان خود که آ نان را برگزیده بودیم به میراث دادیم ؛ پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه رو ، و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند .

و معنای این فرمایش خداوند (الْأَوَّلُونَ) در آیه مورد بحث تاکید بر پیشتاز بودن و اندیشه در آن است ؛ همانگونه که گفته می‌شود : پیشتاز در خوبی‌ها ، نخستین فرد انجام دهنده آن است .

بنابراین وقتی که مخالفان نتوانند از ظاهر این آیه بر سبقت اسلام به عنوان امتیاز استفاده کنند به ناچار نیازمند این هستند که سبقت در خیر و دین را به عنوان ملاک‌های تقدم در این آیه داخل کنند که این مطلب هم از ظاهر آیه استفاده نمی‌شود و نیازمند دلیل از خارج آیه خواهد بود که این هم ممکن نیست .

رسائل المرتضى ، ج 3 ، ص 88 .

2 . عمل صالح و حفظ ایمان شرط ورود به بهشت :
در بسیاری از آیات قرآن خداوند ورود به بهشت و حضور در جمع شایستگان را به بعضی از بندگانش وعده داده است که البته این وعده بدون قید و شرط نبوده و نیست ؛ بلکه بهره وری و استفاده از نعمت‌های عالم آخرت برای کسانی است که شرایط حضور در میعادگاه الهی را فراهم کرده باشند ، به دیگر سخن آن‌که این وعده اختصاص به «السابقون الأولون» از مؤمنین ندارد ؛ بلکه عام است و شامل هر مؤمن صالح و شایسته کردار می شود ؛ همچنانکه در آیه 72 سوره توبه می‌فرماید :

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَمَساکِنَ طَیِّبَةً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏ .

خداوند به مردان و زنان با ایمان ، باغ هایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن‏هاى پاکیزه‏اى در بهشت‌هاى جاودان (نصیب آن ها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا ، (از همه این‌ها) برتر است و پیروزى بزرگ ، همین است !

بی تردید این وعده الهی به مؤمنین هرگز سبب عصمت آن‌ها نشده و آن‌ها را از خطا و لغزش باز نخواهد داشت ؛ از این رو هرگز نمی‌تواند به صورت مطلق و دائمی باشد ؛ بلکه خوشنودی خداوند از آن‌ها و در نتیجه رفتن به بهشت ، بستگی به آینده آن‌ها و انجام عمل صالح دارد .

عالم نامدار و اندیشمند بزرگ اسلامی شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه در این باره می‌فرماید :

على أنهم لو کانوا هم المعنیین بالآیة [ السبق الی الإسلام لا الإیمان و السبق الظاهری لا الباطنی] لم یمنع ذلک من وقوع الخطأ منهم ولا أوجب لهم العصمة لأن الرضی المذکور فی الآیة وما أعد الله من النعیم إنما یکون مشروطا بالإقامة على ذلک والموافاة به ، وذلک یجری مجرى قوله " وعد الله المؤمنین والمؤمنات جنات تجری من تحتها الأنهار " (التوبة / 72) ولا أحد یقول إن ذلک یوجب لهم العصمة ولا یؤمن وقوع الخطأ منهم بل ذلک مشروط بما ذکرناه وکذلک حکم الآیة .

اگر در این آیه مقصود معنای ظاهر آن که سبقت در مسلمانی است باشد ، نه معنای باطنی که علاوه بر اسلام ، سبقت در ایمان نیز لازم و مراد است ، این تفسیر از آیه موجب دور بودن از خطا و اشتباه و عصمت آنان نمی‌شود ؛ زیرا رضایت خداوند و آنچه از نعمت‌های بهشتی وعده داده است مشروط به پایداری در دین و وفادار ماندن به شرایط است ، این سخن در حقیقت مانند این آیه است که فرمود : خداوند به مردان و زنان مؤمن بهشت‌هایی وعده داده است که نهرها از زیر آن جاری است ، که البته صرفا نام مؤمن و مسلم را یدک کشیدن موجب مصون ماندن در برابر خطاها و اشتباهات نخواهد بود ؛ بلکه ورود به این جایگاه پر از ناز و نعمت بدون محقق شدن شرایط آن میسر نخواهد شد .

الرسائل العشر ، ص 128 .

در سوره بینیه به صراحت اعلام می‌دارد که شرط ورود به بهشت و رضوان ابدی ، انجام اعمال صالح است :

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّةِ . جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبهِِّمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَلِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضىِ‏َ اللَّهُ عَنهُْمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَالِکَ لِمَنْ خَشىِ‏َ رَبَّه‏ . البینة / 7 و 8 .

کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند ، بهترین مخلوقات (خدا) یند ! .

پاداش آنها نزد پروردگارشان باغ‌هاى بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جارى است همیشه در آن مى‏مانند ! (هم) خدا از آن‌ها خشنود است و (هم) آن‌ها از خدا خشنودند و این (مقام والا) براى کسى است که از پروردگارش بترسد !

چگونه می‌شود خداوند از افرادی اعلام رضایت دائمی نماید که هر لحظه امکان سرزدن خطا و انجام اعمال غیر صالح برای آن‌ها وجود دارد ؟ آیا این اعلام رضایت به معنای تأیید اعمال خلاف شرع آن‌ها نیست ؟ و‌ آیا چنین وعده‌ای به منزله نشان دادن چراغ سبز به آن‌ها نخواهد بود و آن‌ها نسبت به انجام اعمال ناشایست ترغیب نخواهند شد ؟

شیخ بزرگوار علامه طوسی رحمة الله علیه در این باره می‌فرماید :

وأیضا فإنه لا یجوز أن یکون هذا الوعد غیر مشروط وأن یکون على الإطلاق إلا لمن علم عصمته ولا یجوز علیه شئ من الخطأ ، لأنه لو عنى من یجوز علیه الخطأ بالإطلاق وعلى کل وجه کان ذلک إغراء له بالقبیح وذلک فاسد بالإجماع ، ولیس أحد یدعی للمذکورین العصمة فبطل أن یکونوا معنیین بالآیة على الإطلاق .

برداشت و تفسیر صحیح آیه این است که ورود به بهشت بدون شرط و مطلق نیست ؛ مگر برای کسانی که متصف به صفت عصمت باشند و خطائی از آنان سر نزند ، و اگر این وعده که با قطعیت و حتمی بودن اعلام شده افراد خطاکار را هم شامل شود ، نتیجه آن وادار کردن افراد به ارتکاب خطا و اشتباه است با این توجیه که می گوید : من که از نجات یافتگان هستم ؛ پس آزادم . و این عقیده و فکر به اجماع همگان فاسد است ، و از طرفی هیچ کس برای افراد مورد نظر در آیه (السابقون الاولون) ادعای عصمت نکرده است ؛ پس بنا بر آنچه گفته شد آنان نمی توانند از مصادیق آیه باشند .

الرسائل العشر ، ص 128

این مطلب از سیاق آیه «السابقون الألون» نیز به خوبی استفاده می‌شود ؛ زیرا آیات قبل و بعد آن در مذمت منافقین وارد شده و آن‌ها را به خاطر اعمال زشت شان مذمت کرده است . قبل از آیه می‌فرماید :

الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلىَ‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ . وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَمًا وَ یَترََبَّصُ بِکمُ‏ُ الدَّوَائرَ عَلَیْهِمْ دَائرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ . التوبه / 97 و 98 .

بادیه‏نشینان عرب ، کفر و نفاقشان شدیدتر است و به ناآگاهى از حدود و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده ، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است !

گروهى از (این) اعراب بادیه‏نشین ، چیزى را که (در راه خدا) انفاق مى‏کنند ، غرامت محسوب مى‏دارند و انتظار حوادث دردناکى براى شما مى‏کشند حوادث دردناک براى خود آن‌هاست و خداوند شنوا و داناست !

و بلا فاصله بعد از آن نیز می‌فرماید :

وَمِمَّنْ حَوْلَکمُ مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُواْ عَلىَ النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نحَْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبهُُم مَّرَّتَینْ‏ِ ثمُ‏َّ یُرَدُّونَ إِلىَ‏ عَذَابٍ عَظِیم‏ .

و از (میان) اعراب بادیه‏نشین که اطراف شما هستند ، جمعى منافقند و از اهل مدینه (نیز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند . تو آن‌ها را نمى‏شناسى ؛ ولى ما آن‌ها را مى شناسیم . بزودى آن‌ها را دو بار مجازات مى‏کنیم (: مجازاتى با رسوایى در دنیا ، و مجازاتى به هنگام مرگ) سپس به سوى مجازات بزرگى (در قیامت) فرستاده مى‏شوند .

این آیه صراحت دارد که در میان اهل مدینه نیز منافقانی وجود داشته است ، حال چگونه ممکن است که خداوند به عده‌ای وعده قطعی بهشت بدهد و بلا فاصله به همان‌ها گوشزد نماید که در میان شما منافقینی هستند که شما آن‌ها را نمی‌شناسید و به آن‌ها وعده دو بار عذاب کردن بدهد ؟

در نتیجه : منظور خداوند این نیست که هر کسی جزء «السابقون الأولون» بودند ؛ حتی اگر بعد از آن ایمان شان را از دست بدهند و هیچ عمل صالح نیز انجام ندهند ، فقط به همین دلیل که جزء (السابقون الأولون) بوده‌اند ، خدا از آن‌ها برای همیشه راضى است ، و هیچ گاه از آن‌ها خشمگین نمى‏شود هر چند که زشت ترین اعمال را انجام داده باشند .

3 . رضایت دائمی ، با برخی آیات در تضاد است و برخی دیگر را تخصیص می‌زند:
اگر رضایت خداوند از آن‌ها مقید به عمل صالح نباشد و آن‌ها بدون قید و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه کارهای زشتی مرتکب شوند ) به بهشت بروند ، آیات بسیاری از قرآن کریم تکذیب خواهد شد ؛ از جمله خداوند در آیه 7 و 8 سوره زلزله می‌فرماید:

وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‏ .

هر کس هموزن ذرّه‏اى کار بد کرده آن را مى‏بیند !

اگر ادعای اهل سنت پذیرفته شود ، باید بگوییم که تمام مردم ،‌ نتیجه اعمال بد خود را خواهند دید ، مگر آن‌هایی که با پیامبر هجرت کرده‌اند که اعمال بد آن‌ها حساب نشده و رضایت خداوند از آن دائمی است ! و این مطلب با این آیه و آیات دیگر قرآن در تضاد است .

اصلاً گناه کسانی که بعدها به دنیا آمده‌اند چیست که باید ذره ذره اعمالشان ، محاسبه شده و در برابر آن‌ها حسابرسی شوند ؛ اما «السابقون الأولون» فقط به این دلیل که در صدر اسلام زندگی می‌کرده‌اند ، هیچ یک از گناهانشان محسوب نشده و بی حساب به بهشت بروند ؟!

و نیز خداوند در سوره حجرات می‌فرماید :

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر . الحجرات / 13 .

گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است‏ !

اگر قرار باشد که پیشی گیرندگان مهاجر و انصار بدون قید و شرط ؛ چه تقوای الهی پیشه کنند و چه اعمال ناشایست انجام دهند ؛ در عین حال گرامی ترین افراد نزد خداوند باشند ، این آیه و بسیاری دیگر از آیات قرآن تکذیب خواهد شد !

و نیز اگر رضایت خداوند در این آیه مطلق باشد ، باید تمامی آیات قرآن را که راجع به وعده و وعید و جزا و پاداش نازل شده است ، تخصیص بزنیم . یعنی از هر کسی گناهی سر بزند ، مجازات خواهند شد ؛ مگر (السابقون الأولون) که آن‌ها حتی اگر مرتد و یا منافق نیز بشوند‌ ، مجازات نخواهند شد .

قبول این مطلب برابر است با لغویت شریعت و فرمان‌های خداوند ؛ زیرا ثابت می‌شود که (السابقون الاولون) چه به شریعت اسلام پایبند باشد و چه نباشند ، خداوند آن‌ها را به بهشت خواهد برد .

اگر منظور آیه این باشد که کسانی که جزء (السابقون الأولون) بوده‌اند ، هیچگاه گناه نکردند و لغزشی از آن‌ها صورت نگرفت و معصوم از دنیا رفتند ، با اعتقادات اهل سنت نمی‌سازد و انکار بدیهیات خواهد بود .

و اگر بگوییم که منظور خداوند آن است که آن ها گناه کردند ، ظلم کردند ، مرتکب فسق و فجور شدند ؛ اما در عین حال باز هم خدا از آن‌ها راضى است و آن‌ها را به بهشت خواهد برد ، با بسیاری دیگر از آیات قرآن کریم در تضاد خواهد بود ؛ زیرا خداوند در آیه 96 توبه می‌فرماید :

فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقین‏ .

خداوند (هرگز) از جمعیّت فاسقان راضى نخواهد شد !

و نیز در آیه 57 و 140 سوره آل عمران می فرماید :

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمین‏ .

خداوند، ستمکاران را دوست نمى‏دارد .

اگر ادعای اهل سنت را بپذیریم ، باید بگوییم که خداوند از فاسقین و ظالمین راضی نیست ؛ مگر از آن‌هایی که با پیامبر هجرت کردند که خداوند برای همیشه از آن‌ها راضی است و فسق و فجور آن‌ها هیچ تأثیری در رضایت خداوند نخواهد داشت !!

و یا خداوند در سوره یونس می‌فرماید :

وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون‏ . یونس / 27 .

کسانى که مرتکب گناهان شدند ، جزاى بدى به مقدار آن دارند و ذلّت و خوارى ، چهره آنان را مى‏پوشاند و هیچ چیز نمى‏تواند آن ها را از (مجازات) خدا نگه دارد ! (چهره‏هایشان آن چنان تاریک است که) گویى با پاره‏هایى از شب تاریک ، صورت آن ها پوشیده شده ! آن ها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند !

و نیز در سوره ذخرف می‌فرماید :

إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فىِ عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُون‏ . الزخرف / 74 .

مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه مى‏مانند .

اگر ادعای اهل سنت درست باشد ، باید بپذیریم که خداوند هر کسی را که مرتکب گناه شود ، مجازات می‌کند ، ذلت و خواری چهره آنان را می‌پوشاند ، اهل دوزخ هستند و ... ؛ مگر کسانی که جزء (السابقون الأولون) هستند که آن‌ها هیچ یک از گناهانشان محسوب نشده و هرگز به جهنم نخواهند رفت ؛ حتی اگر گناه اولین و آخرین بر گردن آن‌ها باشد !

4 . پیامبران نیز محاسبه می‌شوند :
طبق اعتقاد اهل سنت ، خداوند از پیشی گیرندگان مهاجر و انصار برای همیشه راضی شده است و آن‌ ها بدون حساب و کتاب وارد بهشت می‌شوند ؛ در حالی که طبق آیات قرآن کریم حتی پیامبران نیز در قیامت از حساب و کتاب مستثنا نیستند و آن‌ها باید حساب پس دهند . خداوند در سوره اعراف می‌فرماید :

فَلَنَسَْلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسَْلَنَّ الْمُرْسَلِینَ . الأعراف / 6 .

به یقین ، (هم) از کسانى که پیامبران به سوى آن‌ها فرستاده شدند سؤال خواهیم کرد (و هم) از پیامبران سؤال مى‏کنیم !

تا جایی که خداوند پیامبران خود را تهدید می‌کند که اگر ذره‌ای به خداوند شرک بورزند ، تمامی اعمال نیکی که تا به حال انجام داده‌اند ، از بین خواهد رفت و از زیانکاران خواهند شد . در سوره انعام ، بعد از نام بردن هیجده نفر از پیامبران بزرگ خود می‌فرماید :

وَلَوْ أَشرَْکُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کاَنُواْ یَعْمَلُون‏ . انعام / 88 .

و اگر آن ها مشرک شوند [می‌شدند] ، اعمال (نیکى) که انجام داده‏اند ، نابود مى‏گردد (و نتیجه‏اى از آن نمى‏گیرند) .

و خطاب به خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرماید :

وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین‏ . الزمر / 65 .

به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى ، تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زیانکاران خواهى بود .

و با تهدیدی که در سوره حاقه آمده است ، جای هیچ تردیدی را باقی نمی‌گذارد که تفاوت و تبعیضی بین هیچ یک از بندگان نیست و همه باید جوابگوی اعمال خود باشند ؛ حتی اگر برترین مخلوق و خاتم پیامبران باشد :

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ . لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ . ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِین‏ . فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِین‏ الحاقة / 44 ـ 47 .

اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست ، ما او را با قدرت مى‏گرفتیم ، سپس رگ قلبش را قطع مى‏کردیم ، و هیچ کس از شما نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود .

وقتی خداوند پیامبرانش را این گونه تهدید می‌کند ، اهل سنت با چه تضمینی ادعا می‌کنند که خداوند از پیشی گیرندگان مهاجر و انصار برای همیشه راضی شده است و آن‌ها هر عمل زشتی انجام دهند ، محاسبه نشده و قطعاً بهشتی هستند ؟!

از این گذشته ، خداوند در همین دنیا برخی از پیامبران بزرگ خود را فقط به خاطر ترک أولی (از دیدگاه اهل سنت گناه) مجازات‌های سختی کرده است .

حضرت آدم علیه السلام را به خاطر یک ترک اولی از بهشت برین اخراج کرد :

وَقُلْنَا یََادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الجَْنَّةَ وَکلاَُ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَاذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ . فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنهَْا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کاَنَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکمُ‏ْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکمُ‏ْ فىِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلىَ‏ حِینٍ . فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کلَِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیم‏ . البقره / 35 ـ 37 .

و گفتیم: «اى آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از (نعمتهاى) آن، از هر جا مى‏خواهید، گوارا بخورید (اما) نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد.

پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد. و (در این هنگام) به آنها گفتیم: «همگى (به زمین) فرود آیید! در حالى که بعضى دشمن دیگرى خواهید بود. و براى شما در زمین، تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهره بردارى خواهد بود.»

سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت چرا که خداوند توبه‏پذیر و مهربان است.

و یونس را در کام نهنگ افکند :

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى‏ فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنىّ‏ِ کُنتُ مِنَ الظَّلِمِینَ . فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّیْنَاهُ مِنَ الْغَمّ‏ِ وَ کَذَالِکَ نُجِى الْمُؤْمِنِین‏ . الأنبیاء / 87 ـ 88 .

و ذا النون [یونس‏] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین مى‏پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (امّا موقعى که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ى متراکم) صدا زد: « (خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزّهى تو! من از ستمکاران بودم! »

ما دعاى او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم و این گونه مؤمنان را نجات مى‏دهیم!

و حضرت نوح را فقط به خاطر درخواست نجات فرزند گنهکارش ، مؤاخذه می‌‌کند :

وَنَادَى‏ نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبّ‏ِ إِنَّ ابْنىِ مِنْ أَهْلىِ وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الحَْاکِمِینَ . قَالَ یَنُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُْ صَالِحٍ فَلَا تَسَْلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنىّ‏ِ أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ . قَالَ رَبّ‏ِ إِنىّ‏ِ أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسَْلَکَ مَا لَیْسَ لىِ بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لىِ وَتَرْحَمْنىِ أَکُن مِّنَ الْخَاسِرِین‏ . هود / 45 ـ 47 .

نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حکم‏کنندگان برترى!»

فرمود: « اى نوح ! او از اهل تو نیست ! او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایسته‏اى است‏]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى!!»

عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم! و اگر مرا نبخشى، و بر من رحم نکنى، از زیانکاران خواهم بود!»

چگونه است که خداوند پیامبران عظیم الشأن خود را فقط به خاطر ترک اولی ، این چنین مجازات می‌کند ؛ اما صحابه را به خاطر اعمال ناشایستی همچون کتک زدن و به شهادت رساندن دختر رسول خدا ، غصب حق امیر المؤمنین ، بدعت گذاری‌های فراوان در دین اسلام و منحرف کردن آن از مسیر اصلی اش و ... نه تنها مجازات نمی‌کند ؛ بلکه به آن‌ها وعده قطعی بهشت داده و رضایت ابدی خود را از آن‌ها اعلام می‌دارد ؟!

5 . خداوند ، همسران رسول خدا (ص) را تهدید می‌کند :
شکی نیست که برخی از زنان پیامبر ؛ همچون عائشة‌ ، سودة و ... جزء «السابقون الأولون» بوده‌اند، وطبق اعتقاد اهل سنت ، باید این اشخاص بدون حساب و کتاب به بهشت بروند و خداوند برای همیشه از آن‌ها راضی است ؛ اما با مراجعه به قرآن می‌بینیم که خداوند تمامی زنان پیامبر را تهدید می‌کند که اگر کار خلافی از آن‌ها سربزند ، چند برابر دیگران مجازاتشان خواهد کرد .

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَکانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرا . الأحزاب / 30 .

اى همسران پیامبر ! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود ، عذاب او دوچندان خواهد بود و این براى خدا آسان است .

و به اتفاق مفسرین هنگامی که حفصه دختر عمر ، سرّی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله به او گفته و از وی خواست که به دیگران نگوید ؛ اما او راز پیامبر را با عایشه در میان گذاشت و بعد هر دو تصمیم گرفتند رسول خدا را اذیت کنند ، خداوند آن دو را این گونه تهدید کرده و دستور می‌دهد که از کار ناپسندشان توبه کنند :

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَإِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْریلُ وَصالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ . التحریم / 4 .

اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست ؛ زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید ، (کارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح ، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند .

قرطبی ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسیر این آیه می‌نویسد :

قوله تعالى : ( وإن تظاهرا علیه ) أی تتظاهرا وتتعاونا على النبی صلى الله علیه وسلم بالمعصیة والایذاء .

معنی این فرمایش خداوند : ( وإن تظاهرا علیه ) این است که اگر شما دو نفر به کمک یکدیگر پیامبر را با نا فرمانی واذیت وآزار مورد بی مهری قرار دهید.

تفسیر القرطبی ، ج 18 ، ص 189 ، ذیل آیه .

و سمرقندی نیز می‌نویسد :

ثم قال * ( وإن تظاهرا علیه ) * یعنی تعاونا على أذاه ومعصیته فیکون مثلکما کمثل امرأة نوح وامرأة لوط تعملان عملا تؤذیان بذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم .

( وإن تظاهرا علیه ) یعنی با کمک همدیگر رسول خدا را اذیت یا نافرمانی کنید ، که در این صورت داستان شما همانند داستان همسر نوح و لوط خواهد بود که با اعمالشان پیامبر خدا را اذیت می‌کردند.

تفسیر السمرقندی ، ج 3 ، ص 446 ، ذیل آیه .

شیعه و سنی اتفاق دارند که مراد از آن دو زن حفصه و عائشه است ؛ همانگونه که بخاری نوشته است :

عَنْ عُبَیْدِ بْنِ حُنَیْن، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاس رضى الله عنهما یُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَکَثْتُ سَنَةً أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آیَة، فَمَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَیْبَةً لَهُ.

حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَکُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِیقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاکِ لِحَاجَة لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْکَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ کُنْتُ لأُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَة، فَمَا أَسْتَطِیعُ هَیْبَةً لَکَ .

صحیح البخاری ، ج6 ، ص69 ، ح 4913 ، کتاب التفسیر ، باب تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ .

ابن عباس گفته است : یک سال منتظر ماندم تا شاید بتوانم از عمر در باره یک آیه قرآن چیزی بپرسم ؛ ولی نتوانستم ؛ چون ترس از عمر اجازه نمی‌داد .

تا زمانی که برای حج به سفر رفت ، من نیز همراه او حرکت کردم در هنگام بازگشت در میان راه برای قضای حاجت به طرف درخت اراک رفت ، من ایستادم تا فارغ شد ، به او ملحق شدم و گفتم :‌ ای امیر مؤمنان ! آن دو زنی که از بین زنان رسول خدا برای مقابله با آن حضرت پشت به پشت به هم دادند (همپیمان شدند) چه کسانی بودند ؟ عمر گفت :‌ آن دو حفصه و عائشه هستند .

به او گفتم : قسم به خدا یک سال است که می‌خواستم این سؤال را از تو بپرسم ؛ اما ترس از تو اجازه نمی‌داد .

مسلم بن حجاج به نقل از عمر بن خطاب می‌نویسد :

فَدَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ یَا بِنْتَ أَبِی بَکْر أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِکِ أَنْ تُؤْذِی رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَقَالَتْ مَا لِی وَمَا لَکَ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ عَلَیْکَ بِعَیْبَتِکَ . قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ بِنْتِ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهَا یَا حَفْصَةُ أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِکِ أَنْ تُؤْذِی رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لاَ یُحِبُّکِ . وَلَوْلاَ أَنَا لَطَلَّقَکِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم .

نزد عائشه رفتم ، گفتم : ای دختر ابو بکر کارت به آن‌جا رسیده است که رسول خدا را اذیت می‌کنی ؟ ! گفت: ای پسر خطاب مرا با تو کاری نیست، به عیب ونقص خودت بپرداز ، سپس نزد حفصه رفتم و گفتم : چرا پیامبر خدا را اذیت می کنی ؟ به خدا سوگند خودت می دانی که رسول خدا (ص) تو را دوست ندارد و اگر من نبودم تو را طلاق می داد .

صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 188 ، ح3582 ، کتاب الطلاق ، باب فِی الإِیلاَءِ وَاعْتِزَالِ النِّسَاءِ وَتَخْیِیرِهِنَّ وَقَوْلِهِ تَعَالَى ( وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ ) .

همچنین در چند آیه بعد ، سرنوشت زنان حضرت نوح و لوط را برای آن‌ها مثال زده که مبادا همانند آن‌ها کافر شده و به رسول خدا خیانت نمایند :

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ . التحریم / 10 .

خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است ، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند! » .

طبق روایات اهل سنت ، شأن نزول این آیه نیز در باره عائشه و حفصه است و خداوند این مثال را برای آن دو زده است و هشدار داده است که مبادا سروشتشان همانند زن نوح و لوط شود .

ابن قیم جوزیة (متوفای 751 هـ) در دو کتاب إعلام الموقعین و الأمثال فی القرآن الکریم در این باره می‌نویسد :

ثُمَّ فی هذه الْأَمْثَالِ من الْأَسْرَارِ الْبَدِیعَةِ ما یُنَاسِبُ سِیَاقَ السُّورَةِ فَإِنَّهَا سِیقَتْ فی ذِکْرِ أَزْوَاجِ النبی صلى اللَّهُ علیه وسلم وَالتَّحْذِیرِ من تَظَاهُرِهِنَّ علیه وَأَنَّهُنَّ إنْ لم یُطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُرِدْنَ الدَّارَ الْآخِرَةَ لم یَنْفَعْهُنَّ اتِّصَالُهُنَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم کما لم یَنْفَعْ امْرَأَة نُوحٍ وَلُوط اتِّصَالهمَا بِهِمَا وَلِهَذَا إنَّمَا ضَرْب فی هذه السُّورَةِ مَثَلَ اتِّصَالَ النِّکَاحِ دُونَ الْقَرَابَةِ .

قال یحیى بن سَلَّامٍ ضَرَبَ اللَّهُ الْمَثَلَ الْأَوَّلَ یُحَذِّرُ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ ثُمَّ ضَرَبَ لَهُمَا الْمَثَلَ الثَّانِیَ یُحَرِّضُهُمَا على التَّمَسُّکِ بِالطَّاعَةِ .

در این مثالها اسرار عالی نهفته است که با سیاق آیه تناسب دارد ؛ زیرا در باره همسران پیامبر و بر حذر داشتن آنان از نافرمانی آن حضرت نازل شده است که اگر از خدا و رسول اطاعت نکنند و در عین حال مشتاق سعادت اخروی باشند ، فقط پیوند با رسول خدا (ص‌) نفعی برای آنان نخواهد داشت ؛ همانگونه که همسر نوح و لوط بودن برای آنان فایده‌ای نداشت و به همین جهت هم در این سوره از رابطه سببی یعنی ازدواج مثال آورد نه نسبی مثل فرزند و غیره .

یحیی بن سلام گفته است : خداوند در مثال اول عائشه و حفصه را بر حذر داشته و در مثل دوم آن دو را به پیروی و اطاعت از رسول خدا (ص) ترغیب فرموده است .

إعلام الموقعین عن رب العالمین ، ج 1 ، ص 189 ، ناشر : دار الجیل - بیروت - 1973 ، تحقیق : طه عبد الرؤوف سعد و الأمثال فی القرآن الکریم ، ج 1 ، ص 57 ، ناشر : مکتبة الصحابة - طنطا - مصر - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : إبراهیم محمد .

شوکانی در این باره می‌گوید :

وما أحسن من قال فإن ذکر امرأتی النبیین بعد ذکر قصتهما ومظاهرتهما على رسول الله صلى الله علیه وإله وسلم یرشد أقم إرشاد ویلوح أبلغ تلویح إلى ان المراد تخویفهما مع سائر أمهات المؤمنین وبیان أنهما وإن کانتا تحت عصمة خیر خلق الله وخاتم رسله فإن ذلک لا یغنی عنهما من الله شیئا ... .

و چه نیکو سخنی گفته است آنکه گفت : یاد آوری داستان دو نفر (عائشه و حفصه) از همسران پیامبر و حرکت آن دو بر ضد رسول خدا (ص) ، محکمترین پیام و ارشاد را همرا دارد ، که به آن دو نفر و دیگر همسران رسول خدا (ص) علام می دارد که همسر خاتم پیامبران بودن سبب نجات آنان نخواهد بود .

فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر ، محمد بن علی الشوکانی ، (متوفای 1250هـ) ج 5 ، ص 256 ، ناشر : دار الفکر – بیروت .

و همچنین در سوره حجرات ، دو تن از زنان رسول خدا (ص) را به خاطر عیبجوئی و به کار بردن القاب زشت در باره دیگر زنان آن حضرت توبیخ کرده است .

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن یَکُونُواْ خَیرًْا مِّنهُْمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن یَکُنَّ خَیرًْا مِّنهُْنَّ وَلَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَکمُ‏ْ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْایمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون‏ . الحجرات / 11 .

اى کسانى که ایمان آورده‏اید ! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند ، شاید آن‌ها از این‌ها بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را ، شاید آنان بهتر از اینان باشند و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید ، بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید و آنها که توبه نکنند ، ظالم و ستمگرند .

فخر رازی در تفسیر این آیه می‌نویسد :

وقوله تعالى : * ( ومن لم یتب ) * أمرهم بالتوبة عما مضى وإظهار الندم علیها مبالغة فی التحذیر وتشدیدا فی الزجر .

خداوند متعال در این جمله : ( ومن لم یتب ) دستور به توبه و پشیمانی از اعمال گذشته و اظهار ندامت از آن را صادر فرموده و در حقیقت مبالغه در ترساندن و شدت نهی را می رساند .

تفسیر الرازی ، ج 28 ، ص 133 .

آلوسی و بیضاوی می‌نویسند :

( فأولائک هم الظ‍المون ) * بوضع العصیان موضع الطاعة وتعریض النفس للعذاب .

یعنی اینان نافرمانی را جانشین اطاعت و جانشان را در معرض شکنجه قرار داده اند .

تفسیر الآلوسی ، ج 26 ، ص 156 و تفسیر البیضاوی ، ج 5 ، ص 218 .

شوکانی در تفسیرش می‌ نویسد:

( ومن لم یتب ) عما نهى الله عنه ( فأولئک هم الظالمون ) لارتکابهم ما نهى الله عنه وامتناعهم من التوبة ، فظلموا من لقبوه ، وظلمهم أنفسهم بما لزمها من الإثم .

کسی که توبه نکند از آنچه که خدا نهی کرده است ، اینان ستمگرانند ؛ چون نهی خدا را انجام داده و توبه نکرده‌اند ؛ پس ظالم محسوب شده و به خودشان ظلم کرده اند.

فتح القدیر ، الشوکانی ، ج 5 ، ص 64 .

این آیه نیز از آیاتی است که به شهادت مفسران اهل سنت در شأن عائشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر نازل شده است .

قرطبی در شان نزول آیه می‌نویسد :

قال المفسرون : نزلت فی امرأتین من أزواج النبی صلى الله علیه وسلم سخرتا من أم سلمة ، وذلک أنها ربطت خصریها بسبیبة - وهو ثوب أبیض ، ومثلها السب - وسدلت طرفیها خلفها فکانت تجرها ، فقالت عائشة لحفصة رضی الله عنهما : أنظری ! ما تجر خلفها کأنه لسان کلب ، فهذه کانت سخریتهما .

وقال أنس وابن زید : نزلت فی نساء النبی صلى الله علیه وسلم ، عیرن أم سلمة بالقصر . وقیل : نزلت فی عائشة ، أشارت بیدها إلى أم سلمة ، یا نبی الله إنها لقصیرة وقال عکرمة عن ابن عباس : إن صفیة بنت حیی بن أخطب أتت رسول الله صلى الله علیه وسلم فقالت : یا رسول الله ، إن النساء یعیرننی ، ویقلن لی یا یهودیة بنت یهودیین ! فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم : [ هلا قلت إن أبی هارون وإن عمی موسى وإن زوجی محمد ] . فأنزل الله هذه الآیة .

مفسران گفته اند : این آیه در شان دو تن از همسران رسول خدا (ص) که ام السلمه را مسخره کرده بودند نازل شده است ؛ چون او لباسی سفید پوشیده و دو طرف آن را پشت سرش رها کرده بود که هنگام راه رفتن کشیده می شد ، عائشه به حفصه گفت : ببین چیزی همانند زبان سک بر پشتش آویزان است.

انس و ابن زید گفته اند : در باره همسران پیامبر خدا (ص) که ام السلمه را به جهت کوتاهی قدش سرزنش کرده‌اند نازل شده است ، و گفته شده است در باره عائشه است که با دستش به ام السلمه اشاره کرد و گفت : ای فرستاده خدا بببین چقدر کوتاه قد است .

عکرمه از ابن عباس نقل کرده است که گفت : صفیه دختر حی ابن اخطب محضر رسول خدا (ص) رسید و گفت : ای رسول خدا (ص) زن‌ها مرا سرزنش می‌کنند و می گویند : ای یهودی ! وای کسی که پدر و مادرش یهودی هستند ، رسول خدا (ص) فرمود : چرا نگفتی پدرم هارون و عمویم موسی و شوهرم محمد است ، سپس این آیه بر رسول خدا نازل شد .

تفسیر القرطبی - القرطبی - ج 16 ص 326 و تفسیر الثعلبی - الثعلبی - ج 9 ص 81 و أسباب نزول الآیات ، الواحدی النیسابوری ، ص 264 و ... .

با توجه به آنچه در توضیح آیات قبل گذشت ، ثابت می‌شود که رضایت خداوند از «السابقون الأولون» رضایت دائمی نیست ؛ بلکه بستگی به اعمال و رفتار آینده آن‌ها دارد و گر نه نباید خداوند زنان پیامبر و به ویژه عائشه را که قطعاً جزء «السابقون الأولون» هستند تهدید نماید که آن‌ ها را دو برابر دیگران عذاب خواهد کرد ، و سرنوشت کافران را برای آن‌ها مثال بزند .

نکته جالب این که خود عائشه اعتراف کرده است که بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله دچار اشتباهاتی شده است ؛ از این رو وصیت می‌کند که او را در کنار پیامبر دفن نکنند ؛ بلکه در کنار دیگر زنان رسول خدا در بقیع دفن نمایند .

همچنین در این جا می‌توان به اعترافات بزرگان صحابه که قطعاً جزء «السابقون الأولون» بوده اشاره کرد . کسانی همچون أبو سعید خدری ، براء بن عازب و ... که نشان می‌دهد هیچ یک از آنان استباطی را که اهل سنت از آیه «السابقون الأولون» می‌کنند ، قبول نداشته‌اند .

و از آن جایی که در آیه بیعت رضوان این اعترافات را به صورت مفصل نقل کردیم‌ ، از تکرار آن‌ها در اینجا خودداری می‌کنیم .

6 . احتمال ارتداد صحابه در قرآن :
اعتقاد به رضایت دائمی خداوند از «السابقون الأولون» با آیاتی از قرآن مجید که احتمال ارتداد صحابه را مطرح و آن‌ها را از این کار بازداشته است ، سازگار نیست ؛ زیرا اگر واقعاً خداوند از آن‌ها برای همیشه راضی بوده و آن‌ها قطعاً بهشتی بوده‌اند ، چرا خداوند آن‌ها را تهدید کرده و وعده عذاب داده است ؟

وَمَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِیْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلىَ‏ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضرَُّ اللَّهَ شَیًْا وَسَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرِین‏ . آل عمران / 144.

محمد (صلی الله علیه وآله) فقط فرستاده خداست و پیش از او ، فرستادگان دیگرى نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید ؟ ( و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود ؟ ) و هر کس به عقب باز گردد ، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند و خداوند بزودى شاکران ( و استقامت‏کنندگان ) را پاداش خواهد داد .

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرین‏ . المائده / 54 .

اى کسانى که ایمان آورده‏اید ! هر کس از شما ، از آیین خود بازگردد ، (به خدا زیانى نمى‏رساند خداوند جمعیّتى را مى‏آورد که آن‌ها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند ، در برابر مؤمنان متواضع ، و در برابر کافران سرسخت و نیرومند هستند .

بسیار واضح و روشن است که این آیه شامل همه صحابه و از جمله «السابقون الأولون» نیز می‌شود .

آیات دیگری نیز در ارتباط با این موضوع وجود دارد که مجال نقل همه آن‌ها را نداریم.

7 . پشیما نی‌ها و آرزوی‌های ابوبکر و عمر :
اهل سنت ادعا می‌کنند که پیشی گیرندگان مهاجر و انصار ، قطعاً بهشتی هستند و خداوند برای همیشه از آن‌ها راضی است ؛ اما با سیری کوتاه در گذشته و زندگی برخی از اصحاب و شنیدن سخنان آنان ،‌ در‌می یابیم که خود آنان از آیه مورد نظر ، این مطلب را استفاده نکرده‌ و به بهشتی بودن و رضایت خداوند از اعمال و کردارشان اطمینان نداشته اند .

به عنوان مثال : خلیفه اول و دوم قطعاً جزء «السابقون الأولون» بوده‌اند ؛ ولی در طول دوران زندگی مخصوصا در آخرین لحظات زندگیشان آرزوهایی کرده‌اند که نشان می‌دهد از آینده خویش نگران بوده‌اند و اطمینانی به بهشتی بودن خودشان نداشته‌اند .

محمد بن اسماعیل بخاری به نقل از عمر بن خطاب می‌نویسد :

عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَیْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ .

عمر گفت : اگر برای من زمین پر از طلا شود ، قبل از دیدن عذاب الهی آن را برای نجات خودیش خرج می کردم .

صحیح البخاری ، ج 4 ، ص 201 ، ح3692 ، کتاب فضائل الصحابة، ب 6 ، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ .

ابن حجر عسقلانی در توضیح این روایت می‌نویسد :

أی العذاب وانما قال ذلک لغلبة الخوف الذی وقع له فی ذلک الوقت من خشیة التقصیر فیما یجب علیه من حقوق الرعیة أو من الفتنة بمدحهم .

کدام عذاب و یا چه عذابی ؟ ! این سخن را عمر به خاطر کوتاهی‌ها در بر آوردن حقوق مردم و وقتی که ترس بر او غلبه کرده بود گفته است .

فتح الباری ، ج 7 ، ص 43 .

اگر واقعاً آن چه که اهل سنت ادعا می‌کنند صحت داشت ، چه نیازی بود که خلیفه دوم ترس تمام وجودش را فرابگیرد و برای خلاصی از عذاب خداوند ، فدیه بدهد ؟

خداوند در قرآن کریم در باره این گونه افراد می‌فرماید :

وَلَوْ أَنَّ لِکلُ‏ِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فىِ الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضىِ‏َ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یُظْلَمُون‏ . یونس / 54 .

و هرکس که ستم کرده ، اگر تمامى آنچه روى زمین است در اختیار داشته باشد ، (همه را از هول عذاب ) براى نجات خویش مى‏دهد ! و هنگامى که عذاب را ببینند ، ( پشیمان مى‏شوند امّا ) پشیمانى خود را کتمان مى‏کنند ( مبادا رسواتر شوند ) ! و در میان آن ها ، به عدالت داورى مى‏شود و ستمى بر آن ها نخواهد شد !

جلال الدین سیوطی به نقل از عمر بن خطاب می‌نویسد :

عن عمرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : لَوْ نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ : یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ دَاخِلُونَ الْجَنَّةَ کُلُّکُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَخِفْتُ أَنْ أَکُونَ أَنَا هُوَ ، وَلَوْ نَادَى مُنَادٍ : أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ دَاخِلُونَ النَّارَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَرَجَوْتُ أَنْ أَکُونَ أَنَا هُوَ ) ( حل ) .

اگر فریادگری از آسمان فریاد زند : ای مردم همه شما بهشتی هستید جز یک نفر ، می ترسم آن یک نفر من باشم ، و اگر فریاد کننده‌ای فریاد زند و بگوید : همه شما جهنمی هستید جز یک نفر ، امیدوارم آن یک نفر من باشم .

جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، ج 13 ، ص 318 ، ح 1240 و حلیة الأولیاء ، ج 1 ، ص 53 و التخویف من النار والتعریف بحال دار البوار ، إبن رجب الحنبلی (متوفای 795 هـ ) ج 1 ، ص 15 ، ناشر : مکتبة دار البیان - دمشق - 1399 ، الطبعة : الأولى و کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ، المتقی الهندی ، ج 12 ، ص 277 ، ح 35916 .

این نشان می‌دهد که خلیفه دوم استنباطی که علمای اهل سنت از آیه «السابقون الأولون» دارند‌ ، قبول نداشته و به بهشتی بودن خود اطمینان نداشته است .

بغوی در شرح السنة می‌نویسد :

عن ابن عمر : کان رأس عمر على فخذی فی مرضه الذی مات فیه ، فقال لی : ضع رأسی ، قال : فوضعته على الأرض ، فقال : ویلی وویل أمی إن لم یرحمنی ربی .

فرزند عمر می گوید : سر پدرم در وقت بیماری‌اش که در همان بیماری از دنیا رفت ، روی زانویم بود ، گفت : سرم را روی زمین بگذار ، سپس گفت : وای بر من و بر این امت ، اگر خدا بر من رحم نکند .

شرح السنة ، ج 14 ، ص 373 ، ناشر : المکتب الإسلامی - دمشق _ بیروت - 1403هـ - 1983م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط - محمد زهیر الشاویش .

هناد بن سری متوفای 243 هـ که از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است ، در کتاب الزهد به نقل از ضحاک می‌نویسد :

عن الضحاک قال مر أبو بکر بطیر واقع على شجرة فقال طوبى لک یا طیر تقع علی الشجر وتأکل الثمر ثم تطیر ولیس علیک حساب ولا عذاب یالیتنی کنت مثلک والله لوددت أن الله خلقنی شجرة إلى جانب الطریق فمر بی بعیر فأخذنی فأدخلنی فاه فلاکنی ثم ازدردنی ثم أخرجنی بعرا ولم أک بشرا .

قال وقال عمر یا لیتنی کنت کبش أهلی سمنونی ما بدا لهم حتى إذا کنت أسمن ما أکون زارهم بعض ما یحبون فجعلوا بعضی شواء وبعضی قدیدا ثم أکلونی فأخرجونی عذرة ولم أک بشرا قال وقال أبو الدرادء یا لیتنی کنت شجرة تعضد ولم أک بشرا .

ابو بکر از جایی می گذشت ، پرنده ای را دید که بر شاخه درختی نشسته است ، گفت : خوشا به حالت ، بر شاخه درخت می نشینی ، از میوه درخت می خوری ، پرواز می کنی و هیچ حساب و کتابی نداری ، ای کاش من هم مثل تو بودم ، به خدا سوگند ، دوست داشتم خدا مرا بسان درختی بر کناره راه می آفرید تا شتری از کنار من می گذشت و مرا در دهانش می گرفت و می جوید و می بلعید سپس به صورت پشگل از شکمش خارج می کرد و انسان نبودم !!! .

عمر نیز گفته است : ای کاش قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم می کردند و بعضی از بدنم را کباب و بعضی را خشک می کردند و می خوردند ، سپس به صورت عذره دفع می کردند و انسان آفریده نمی شدم .

ابو الدرداء می گوید : ای کاش همانند درختی بودم که قطع می شود و بشر آفریده نمی شدم.

الزهد ، هناد بن السری الکوفی ، ج 1 ، ص 258 ، ح 449 ، باب من قال لیتنی لم أخلق ، ناشر : دار الخلفاء للکتاب الإسلامی - الکویت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن عبد الجبار الفریوائی و حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء ، أبو نعیم الأصبهانی ، ج 1 ، ص 52 ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة و شعب الإیمان ، أبو بکر البیهقی ، ج 1 ، ص 485 ، ح 787 ، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد السعید بسیونی زغلول و جامع الاحادیث ، جلال الدین السیوطی ، ج 13 ، ص 317 .

همچنین محمد بن سعد به نقل از عبد الله بن عامر بن ربیعه می‌نویسد‌ :

أخبرنا یزید بن هارون ووهب بن جریر وکثیر بن هشام قال أخبرنا شعبة عن عاصم بن عبید الله بن عاصم عن عبد الله بن عامر بن ربیعة قال رَأَیْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَخَذَ تِبْنَةً مِنَ الأَرْضِ فَقَالَ : یَا لَیْتَنِی کُنْتُ هذِهِ التبْنَةَ لَیْتَنِی لَمْ أُخْلَقْ لَیْتَنِی لَمْ أَکُ شَیْئَاً لَیْتَ أُمی لَمْ تَلِدْنِی لَیْتَنِی کُنْتُ نَسْیَاً مَنْسِیَّاً .

عبد الله بن عامر بن ربیعه می گوید : عمر پر کاهی از زمین بر داشت و گفت : ای کاش من این پر کاه بودم ، ای کاش به دنیا نمی آمدم ، ای کاش هیچ نبودم ، ای کاش مادرم مرا نمی زائید ، ای کاش فراموش شده بودم .

الطبقات الکبرى ، ( متوفای230 هـ ) ج 3 ، ص 360 ، ناشر : دار صادر - بیروت و الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، إبن أبی شیبة (متوفای235 هـ ) ج 7 ، ص 98 ، ناشر : مکتبة الرشد - الریاض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : کمال یوسف الحوت و أنساب الأشراف ، البلاذری ، ج 3 ، ص 440 و شعب الإیمان ، البیهقی ، ج 1 ، ص 486 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد السعید بسیونی زغلول و شرح السنة ، البغوی ، ج 14 ، ص 373 و تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، الذهبی ، ج 3 ، ص 270 ، ناشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرى و تاریخ الخلفاء ، السیوطی ، ج 1 ، ص 129 ، ناشر : مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید .

و نیز می‌توان به پشیمانی خلیفه اول اشاره کرد که در آخرین لحظات عمرش از بسیاری از اعمالش اظهار پشیمانی می‌کرد که یکی از آن‌ها حمله به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها است .

بنا بر این اگر واقعاً أبو بکر و عمر از بهشتی بودن و رضایت دائمی خداوند مطمئن بودند ، چرا چنین سخنانی را بر زبان جاری و چنین آروزهایی کرده اند ؟

نگاهی به آخرین سخنان امیر مؤمنان علی علیه السلام :
پس از مطالعه برخی از اعترافات و آرزوهای دو خلیفه اول ، بی مناسبت نخواهد بود اگر نگاهی مقایسه آمیز به آخرین سخنان امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز داشته باشیم ، تا از یک طرف معرفت و سخندانی و حکمت شناسی و تفسیر از زندگی و آفرینش را بشناسیم و درک کنیم و از طرفی ظرفیت و مقام علمی و دانش صاحبان این سخنان بیشتر و بهتر روشن شود .

ابن اثیر جزری در اسد الغابة می‌نویسد :

عن عمرو ذی مر قال : لما أُصیب علی بالضربة ، دخلتُ علیه وقد عَصَب رأْسه ، قال قلت : یا أَمیر المؤمنین ، أَرنی ضربتک . قال : فحلَّها ، فقلت : خَدْشٌ ولیس بشیء . قال : إِنی مفارقکم . فبکت أَم کلثوم من وراء الحجاب ، فقال لها : اسکتی ، فلو ترین ماذا أَرى لما بکیت . قال فقلت : یا أَمیر المؤمنین ، ما ترى ؟ قال : هذه الملائکة وفود ، والنبییون ، وهذا محمد یقول : یا علی ، أَبْشِر ، فما تصیر إِلیه خَیرٌ مما أَنت فیه .

عمرو ذی مر می گوید : وقتی که علی علیه السلام ضربت خورد نزد وی رفتم دیدم سرش را بسته است گفتم : ای امیر مؤمنان جای ضربه شمشیر را به من نشان بده ، دستمال سرش را باز کرد ، گفتم : زخم کوچکی است ، فرمود : من از جمع شما می روم ، ام کلثوم که پشت پرده بود گریه کرد ، فرمود : ساکت و آرام باش ، اگر آنچه من می‌بینم تو می دیدی گریه نمی کردی ، گفتم : ای امیر مؤمنان چه می بینی ؟ فرمود : این‌جا گروهی از فرشتگان و پیامبران جمع شده‌اند و این هم رسول خدا محمد (صلی الله علیه وآله) است که می فرماید : ای علی بشارتت باد ، آنچه در انتظار تو است بهتر از چیزی است که هم اکنون داری .

أسد الغابة فی معرفة الصحابة ، إبن الأثیر الجزری (متوفای 630هـ) ، ج 4 ، ص 131 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عادل أحمد الرفاعی .

زمخشری در ربیع الأبرار می‌نویسد :

أسماء بنت عمیس : أنا لعند علی بن أبی طالب بعد ما ضربه ابن ملجم، إذ شهق شهقة ثم أغمی علیه، ثم أفاق فقال : مرحباً ، مرحباً ، الحمد لله الذی صدقنا وعده ، وأورثنا الجنة ، فقیل له : ما ترى ؟ قال : هذا رسول الله ، وأخی جعفر ، وعمی حمزة ، وأبواب السماء مفتحة ، والملائکة ینزلون یسلمون علی ویبشرون ، وهذه فاطمة قد طاف بها وصائفها من الحور ، وهذه منازلی فی الجنة . لمثل هذا فلیعمل العاملون .

اسماء دختر عمیس می گوید : بعد از آنکه علی علیه السلام به وسیله ابن ملجم ضربت خورد نزد آن حضرت بودم ، ناگهان صیحه‌ای زد و بیهوش شد ، سپس به هوش آمد وفرمود : خوش آمدید ، خوش آمدید ، سپاس خدا را که وعده اش راست بود و ما را وارث بهشت قرار داد ، سؤال شد : چه می‌بینی ؟ فرمود : این رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) است واین هم برادرم جعفر و عمویم حمزه ، درهای آسمان باز و فرشتگان نازل می‌شوند و به من سلام می کنند و بشارت می دهند و این هم فاطمه است که حور العین او را در بر گرفته اند و این هم جایگاههای من در بهشت است . برا ی چنین پاداشی کوشندگان باید بکوشند .

ربیع الأبرار ، أبو القاسم الزمخشری جار الله (متوفاى538هـ) ، ج 1 ، ص 438 ، طبق برنامه الجامع الکبیر ، الإصدار الرابع .

8 . وجود منافقین در میان «السابقون الأولون» ادعای اهل سنت را باطل می‌ کند :
طبق آیات قرآن کریم در میان همین (السابقون الأولون) کسانی بودند که خداوند آن‌ها را منافق و «فی قلوبهم مرض» معرفی کرده است ؛ در آیه 31 سوره مدثر می‌فرماید :

وَمَا جَعَلْنَا أَصحَْبَ النَّارِ إِلَّا مَلَئکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتهَُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِیمَانًا وَ لَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْکَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَِاذَا مَثَلًا .

مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم ، و تعداد آن ها را جز براى آزمایش کافران معیّن نکردیم تا اهل کتاب [یهود و نصارى‏] یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید ، و اهل کتاب و مؤمنان (در حقّانیّت این کتاب آسمانى) تردید به خود راه ندهند ، و بیماردلان و کافران بگویند : «خدا از این توصیف چه منظورى دارد؟!»

به اتفاق مفسرین سوره مدثر و به ویژه این آیه در مکه نازل شده و مراد از «فی قلوبهم مرض» نیز منافقین هستند . و همین منافقین بودند که به همراه دیگر مؤمنان و رسول خدا به مدینه هجرت کردند و جزء السابقون الأولون شدند .

بنابراین چگونه می‌توان پذیرفت که خداوند از تمامی کسانی که با پیامبر هجرت کردند ، به صورت دائمی رضایت داشته باشد ؛ حتی اگر جزء «فی قلوبهم مرض» بوده‌اند .

9 . أبو الغادیه ، در میان (السابقون الأولون) ‌:
تاریخ صدر اسلام شاهد حضور چهره هایی در میان (السابقون الأولون) است که به اتفاق شیعه و سنی ، مورد غضب خداوند بوده که جای گاهشان آتش جهنم خواهد بود . از جمله این افراد کسانی همچون ابوالغادیه قاتل عمار یاسر است .

ابن تیمیه حرانی در باره او می‌نویسد :

کان مع معاویة بعض السابقین الأولین وإن قاتل عمار بن یاسر هو أبو الغادیة وکان ممن بایع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذکر ذلک ابن حزم وغیره .

منهاج السنة ، ج6 ، ص333 .

برخی از السابقون الأولون (مهاجران نخستین) دور و بر معاویه بودند که یکی از آنان ابو الغادیه قاتل عمار بن یاسر است ، او کسی است که در بیعت شجره حضور داشت و با پیامبر بیعت کرد ، این مطلب را ابن حزم و دیگران نقل کرده‌اند .

در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله در باره وی و گروهی که او به آن‌ها تعلق داشت ، فرمود :

وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ ، یَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَیَدْعُونَهُ إِلَى النَّار .

صحیح البخاری ، ج1 ، ص 115 ، کتاب الصلاة ، ب 63 ، باب التَّعَاوُنِ فِی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ ، ح 447 و ج2 ، ص207 ، کتاب الجهاد والسیر، ب 17 ، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ ، 2812 .

عمار را گروه نابکار می‌کشند ؛ در حالی که عمار آن‌ها را به سوی بهشت و آن‌ها عمار را به سوی آتش دعوت می‌کنند .

جالب این است که خود ابو الغادیه ، قاتل عمار ، نقل کرده است که کشنده عمار در آتش است .

ذهبی در میزان الإعتدال می‌نویسد :

عن أبی الغادیة سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول : قاتل عمار فی النار وهذا شیء عجیب فإن عمارا قتله أبو الغادیة .

میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی ، ج 2 ، ص 236 .

از أبو غادیه نقل شده است که گفت : از رسول خدا شنیدم که فرمود : کشنده عمار در آتش است . و این چیزی است عجیب ؛ زیرا خود ابو الغادیه عمار را کشته است .

در نتیجه کسانی همچون أبو الغادیه ، هر چند که جزء «سابقون الأولون» بوده‌اند ؛ اما به خاطر اعمالی که بعد از نزول آیه انجام داده‌اند ، رضایت خداوند از آن‌ها تبدیل به غضب و خشم شده است .

10 . ثعلبة بن حاطب بدری ، از (السابقون الاولون) و از بانیان مسجد ضرار :
یکی از کسانی که در جنگ بدر شرکت داشته و قطعاً جزء «السابقون الأولون» محسوب می‌شود ثعلبة بن حاطب انصاری است . بررسی تاریخ زندگی وی، نتایج بسیار جالبی را به همراه دارد که یکی از آن‌ها بطلان نظریه عدالت صحابه ، رضایت دائمی خداوند از «السابقون الأولون» ، بهشتی بودن حتمی آن‌ها و ... است ؛ زیرا به اعتراف بزرگان و دانشوران اهل سنت ، وی جزء دوازده منافقی بوده که مسجد ضرار را بنا نهاده است .

همچنین اوکسی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله برای او دعا کرد که ثروتمند شود و تعهد گرفت که زکات و صدقات را به موقع پرداخت نماید ؛ اما پس از آن که به ثروت هنگفتی رسید ، تعهداتش را فراموش و از زکات تعبیر به جزیه کرد و از دادن آن به نماینده رسول خدا خودداری نمود .

حضور ثعلبه در دو جنگ بدر و احد :
ابن اثیر جزری در اسد الغابه می‌نویسد :

ب د ع * ثعلبة ) بن حاطب بن عمرو بن عبید بن أمیة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالک بن الأوس الأنصاری الأوسی شهد بدرا قاله محمد بن إسحاق وموسى بن عقبة وهو الذی سأل النبی صلى الله علیه وسلم ان یدعو الله ان یرزقه مالا .

محمد بن اسحاق و موسی بن عقبه گفته اند : ثعلبه انصاری در جنگ بدر حضور داشت و او همان کسی است که از رسول خدا (ص) تقاضا کرد ، برای وی دعا کند تا پول دار شود .

أسد الغابة ، ج 1 ، ص 237 .

ابن عبد البر در الإستیعاب می‌نویسد :

آخى رسول الله * بین ثعلبة بن حاطب هذا وبین معتب بن عوف بن الحمراء شهد بدرا وهو مانع الصدقة .

رسول خدا (ص) بین ثعلبه و معتب بن عوف بن حمراء عقد برادری بست ، ثعلبه در بدر حضور داشت و او کسی است که از پرداخت زکات امتناع نمود .

الاستیعاب ، ج 1 ، ص 210 .

محمد بن سعد نیز در الطبقات الکبری می‌نویسد :

وآخى رسول الله صلى الله علیه وسلم بین ثعلبة بن حاطب ومعتب بن الحمراء من خزاعة حلیف بنی مخزوم وشهد ثعلبة بن حاطب بدرا وأحدا .

رسول خدا (ص) بین ثعلبه ومعتب عقد برادری بست ، ثعلبه کسی است که بدر و احد را درک کرده است.

الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 460 .

صفدی نیز عین نقل طبقات الکبری را در الوافی بالوفیات آورده و می‌نویسد :

ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن عبید بن أمیة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف آخى رسول الله صلى الله علیه وسلم بینه وبین معتب بن عوف بن الصحراء شهد بدرا وأحدا وهو مانع الصداقة ... .

الوافی بالوفیات ، ج 11 ، ص 9 .

همچنین ابن کثیر دمشقی سلفی ، نام وی را در زمره کسانی که در بدر حضور داشته‌اند ذکر کرده است .

البدایة والنهایة ، ج 3 ، ص 385 ، باب اسماء اهل البدر و السیرة النبویة ، ج 2 ، ص 492 ، باب اسماء اهل البدر .

بنابراین در بدری بودن این شخص هیچ شک و شبهه‌ای نیست .

ثعلبه و برپایی مسجد ضرار :
خداوند در قرآن کریم منافقانی که مسجد ضرار را با هدف ضربه زدن به اسلام و تقویت جبهه کفر بنا کردند ، به شدت توبیخ می‌کند و می‌فرماید :

وَالَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَکُفْراً وَتَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَإِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون‏ . التوبه / 107.

و آنهایى که مسجدى اختیار کردند که مایه زیان و کفر و پراکندگى میان مؤمنان است ، و [نیز] کمینگاهى است براى کسى که قبلًا با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود ، و سخت سوگند یاد مى‏کنند که جز نیکى قصدى نداشتیم ؛ و [لى‏] خدا گواهى مى‏دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند .

بسیاری از دانشمندان تاریخ و تفسیر اهل سنت ، نام ثعلبه بن حاطب را در ردیف نام کسانی قرار داده‌اند که در ساختن مسجد ضرار نقش داشته‌اند .

محمد بن جریر طبری در تفسیر و تاریخش ، ابن کثیر دمشقی ، ابن أبی حاتم رازی ، جلال الدین سیوطی ، ثعلبی ، عبد الرحمن بن جوزی و ... در تفسیرشان ، ابن هشام حمیری در السیرة النبویة و... می‌نویسند :

وَکَانَ الَّذِینَ بَنَوهُ اثْنَى عَشَرَ رَجُلا : خِذَامُ بْنُ خَالِدٍ مِنْ بَنِی عُبَیْدِ بْنِ زَیْدٍ أَحَدُ بَنِی عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ وَمِنْ دَارِهِ أَخْرَجَ مَسْجِدَ الشِّقَاقِ ، وَثَعْلَبَةُ بْنُ حَاطِبٍ مِنْ بَنِی عُبَیْدٍ ، وَهَزَّالُ بْنُ أُمَیَّةَ بْنِ زَیْدٍ ، وَمُعْتَبُ بْنُ عُشَیْرَ مِنْ بَنِی ضُبَیْعَةَ بْنِ زَیْدٍ ...

مسجد ضرار را دوازده نفر بنا کردند ....ثعلبه بن حاطب از بنو عبید ...

تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 186 ، ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت و جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، الطبری ، ج 11 ، ص 23 ، ناشر : دار الفکر - بیروت – 1405 ، تفسیر ابن کثیر ، ج 2 ، ص 403 ، تفسیر ابن أبی حاتم ، ج 6 ، ص 1880 و الدر المنثور ، جلال الدین السیوطی ، ج 3 ، ص 277 و الکشف والبیان ، الثعلبى ، ج 6 ، ص 221 و السیرة النبویة لابن هشام ، اسم المؤلف: إبن هشام الحمیری (متوفای 213 هـ )، ج 5 ، ص 212 ، ناشر : دار الجیل - بیروت - 1411 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : طه عبد الرءوف سعد .

سیوطی در الإتقان می‌نویسد :

5662 * ( والذین اتخذوا مسجدا ضرارا ) * قال ابن إسحاق إثنا عشر من الأنصار خذام بن خالد وثعلبة بن حاطب وهو من بنی أمیة بن زید ومعتب بن قشیر ... .

ابن اسحاق گفته است : دوازده نفر از انصار مسجد ضرار را ساختند که یکی از آنان ثعله بن حاطب است .

الإتقان فی علوم القرآن ، ج 2 ، ص 387 .

سمعانی در تفسیرش می‌نویسد :

قوله تعالى : * ( والذین اتخذوا مسجدا ضرارا وکفرا ) نزلت الآیة فی قوم من المنافقین منهم : ودیعة بن ثابت ، وثعلبة بن حاطب ... .

این آیه در باره گروهی از منافقان نازل شده است که در ساختن مسجد ضرار همکاری کرده اند ، یکی از آنان ثعلبه بن حاطب است .

تفسیر السمعانی ، ج 2 ، ص 348 ، ذیل آیه .

بغوی می‌نویسد :

نزلت هذه الآیة فی جماعة من المنافقین بنوا مسجدا یضارون به مسجد قباء وکانوا اثنی عشر رجلا من أهل النفاق ودیعة بن ثابت وخذام بن خالد ومن داره اخرج هذا المسجد وثعلبة بن حاطب وحارثة بن عمرو .

آیه مربوط به مسجد ضرار در شأن گروهی از منافقان است که هدفشان ضرر زدن به مسجد قبا بود ، این گروه از منافقان دوازده نفر بودند ،... یکی از آنان ثعلبه بن حاطب است.

تفسیر البغوی ، ج 2 ، ص 326 .

أبو الحسن ماوردی در النکت والعیون می‌نویسد :

قوله عز وجل : ) وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْراً ( هؤلاء هم بنو عمرو بن عوف وهم اثنا عشر رجلاً من الأنصار المنافقین , وقیل : هم خذام بن خالد ومن داره أخرج مسجد الشقاق , وثعلبة بن حاطب , وَمُعَتِّب بن قشیر , وأبو حبیبة بن الأزعر , وعباد بن حنیف أخو سهل بن حنیف , وجاریة بن عامر , وابناه مُجمِّع وزید ابنا جاریة , ونبتل بن الحارث , وبجاد بن عثمان ,

این سخن خداوند متعال : (وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْرا) در شأن گروهی از اهل نفاق است که دوازده نفر بودند ،... یکی از آنان ثعلبه بن حاطب است .

النکت والعیون ، أبو الحسن الماوردی (متوفای 450هـ ) ج 2 ، ص 400 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - لا یوجد ، الطبعة : لا یوجد ، تحقیق : السید ابن عبد المقصود بن عبد الرحیم .

ابن عادل در تفسیر اللباب می‌نویسد :

قال ابنُ عباسٍ ، ومجاهدٌ ، وقتادةُ ، وعامة المفسِّرین : الذین اتَّخَذُوا مسجد الضرار کانوا اثنی عشر رجلاً من المنافقین ، ودیعة بن ثابت ، وخذام بن خالد ومن داره أخرج هذا المسجد ، وثعلبة بن حاطب ... .

تفسیر اللباب ، ابن عادل ، ج 8 ، ص 367 ، طبق برنامه المکتبة الشاملة .

ابن عباس و مجاهد و قتاده و همه مفسران گفته اند : کسانی که در ساخت و بنای مسجد ضرار نقش داشته اند دوازده نفر از منافقان بوده اند ، یکی از آنان ثعلبه بن حاطب بود .

ثعلبه و امتناع از پرداخت زکات :
زکات از واجبات و احکام اقتصادی دین اسلام است که اعتقاد به آن مکمل اصول اعتقادی است، ولذا در بعضی از آیات قرآن بلا فاصله بعد از دستور به نماز قرار گرفته که به معنای درجه اهمیت آن و پرداخت آن با شرایط خاص بر هر فرد مسلمانی لازم و واجب است ، و از طرفی کسانی که منکر زکات بوده و یا در پرداخت آن کوتاهی کرده به سختی مورد نکوهش قرار گرفته اند.

در سوره توبه در باره منافقین می‌فرماید :

وَمِنهُْم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئنِ‏ْ ءَاتَئنَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ . فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ . فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِِمْ إِلىَ‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُواْ یَکْذِبُون‏ . التوبة / 75_ 77 .

بعضى از آن‌ها [منافقان] با خدا پیمان بسته بودند که : «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد ، قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود ! » .

امّا هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید ، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند ! .

این عمل ، (روح) نفاق را ، تا روزى که خدا را ملاقات کنند ، در دلهایشان برقرار ساخت . این به خاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند و به خاطر آن است که دروغ مى‏گفتند .

به شهادت اکثر مفسرین اهل سنت ، این ‌آیات در باره ثعلبه بن حاطب نازل شده است .

محمد بن جریر طبری در تفسیرش می‌نویسد :

حدثنی محمد بن سعد ، قال : ثنی أبی ، قال : ثنی عمی ، قال : ثنی أبی ، عن أبیه ، عن ابن عباس قوله : ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله . . . الآیة ، وذلک أن رجلا یقال له ثعلبة بن حاطب من الأنصار ، أتى مجلسا فأشهدهم ، فقال : لئن آتانی الله من فضله ، آتیت منه کل ذی حق حقه ، وتصدقت منه ، ووصلت منه القرابة فابتلاه الله فآتاه من فضله ، فأخلف الله ما وعده ، وأغضب الله بما أخلف ما وعده ، فقص الله شأنه فی القرآن : ومنهم من عاهد الله . . . الآیة ، إلى قوله : یکذبون .

از ابن عباس در شأن نزول این آیه چنین نقل شده است که گفت : شخصی به نام ثعلبه در حضور گروهی از مردم چنین گفت و آنان را شاهد گرفت که اگر خدا به من تفضلی کند و ثروت و مالی عنایت نماید ، حقوق هر صاحب حقی را خواهم پرداخت ، زکات مالم را اداء خواهم نمود ، به نزدیکانم رسیدگی خواهم کرد ، خداوند سبحان به وی ثروت فراوانی عنایت فرمود تا آزمایش شود ؛ اما او به هیچ یک از وعده هایش عمل نکرد و خشم و غضب الهی را فراهم نمود که در این آیه داستانش نقل شده است.

جامع البیان ، ج 10 ، ص 241 ، ح 13204 .

فخر رازی در باره شأن نزول آیه می‌گوید :

والمشهور فی سبب نزول هذه الآیة أن ثعلبة بن حاطب قال : یا رسول الله ادع الله أن یرزقنی مالا . فقال علیه السلام : « یا ثعلبة قلیل تؤدی شکره خیر من کثیر لا تطیقه » ... .

آنچه که در شأن نزول این آیه شهرت دارد این است که ثعلبه به رسول خدا (ص) عرض کرد : دعا کن تا خدا به من ثروتی عنایت کند ، فرمود : ای ثعلبه ! مال اندکی که شکر آن را به جا آوری بهتر از ثروت فراوانی است که نتوانی حق آن را اداء نمایی.

تفسیر الرازی ، ج 16 ، ص 138 .

ابن کثیر دمشقی بعد از ذکر آیه می‌گوید :

وقد ذکر کثیر من المفسرین منهم ابن عباس والحسن البصری أن سبب نزول هذه الآیة الکریمة فی ثعلبة بن حاطب ...

بسیاری از مفسران مانند ابن عباس وحسن بصری گفته اند: سبب نزول این آیه کریمه ثعلبه بن حاطب است.

تفسیر ابن کثیر ، ج 2 ، ص 388 .

ابن عربی بعد از آوردن سخنان مفسران در باره آیه ، می‌گوید : این آیه در باره ثعلبه نازل شده است و آن را صحیح ترین سخن می‌داند :

هذه الآیة اختلف فی شأن نزولها على ثلاثة أقوال الأول أنها نزلت فی شأن مولى لعمر قتل حمیما لثعلبة فوعد إن وصل إلى الدیة أن یخرج حق الله فیها فلما وصلت إلیه الدیة لم یفعل الثانی أن ثعلبة کان له مال بالشام فنذر إن قدم من الشام أن یتصدق منه فلما قدم لم یفعل الثالث وهو أصح الروایات أن ثعلبة بن حاطب الأنصاری المذکور قال للنبی ادع الله أن یرزقنی مالا أتصدق منه ... .

در شان نزول آیه سه نظریه وجود دارد:

1. در شان غلامی از غلامان عمر نزل شده است که شتری ارزشمند از ثعلبه را کشته بود و گفته بود که اگر دیه شتر را بگیرد حقوق الهی را به پردازد ؛ ولی پس از گرفتن دیه به تعهدش عمل نکرد ؛

2 . نظر دوم این است که ثعلبه مالی در شام داشت و نذکر کرد که اگر به شام برگشت ، از آن صدقه بدهد ؛ اما زمانی که به شام رسید ، از انجام تعهدش امتناع کرد ؛

3 . نظر سوم که صحیح‌ترین نظر است ، این است که ثعله بن حاطب انصاری که قبلاً نامش ذکر شد ، به رسول خدا عرض کرد : برای من دعا کن که خداوند مالی بدهد تا صدقه دهم ...

أحکام القرآن ، ج 2 ، ص 547 .

ابن جوزی در باره اقوالی که در شأن نزول آیه وجود دارد می‌گوید :

قوله تعالى : ( ومنهم من عاهد الله ) فی سبب نزولها أربعة أقوال : أحدها : أن ثعلبة بن حاطب الأنصاری ، أتى رسول الله فقال : یا رسول الله ، ادع الله أن یرزقنی مالا ، فقال : " ویحک یا ثعلبة ، قلیل تؤدی شکره ، خیر من کثیر لا تطیقه " قال : ثم قال مرة ...

والثانی : أن رجلا من بنی عمرو بن عوف ، کان له مال بالشام ، فأبطأ عنه ، فجهد له جهدا شدیدا ، فحلف بالله لئن آتانا من فضله ... والثالث : أن ثعلبة ومعتب بن قشیر ، خرجا على ملأ ، فقالا : والله لئن رزقنا الله لنصدقن... والرابع : أن نبتل بن الحارث ، وجد بن قیس ، وثعلبة بن حاطب ، ومعتب بن قشیر ، قالوا : لئن آتانا الله من فضله لنصدقن . فلما آتاهم من فضله بخلوا به فنزلت هذه الآیة ، قاله الضحاک .

زاد المسیر ، ج 3 ، ص 321 .

طبق آن چه ابن جوزی نقل کرده است ، در هر چهار صورت آیه در باره ثعلبه نازل شده است . در نظر اول ، سوم و چهارم صراحتاً اسم او آمده و در نظریه دوم نیز می‌تواند منظور از «رجلاً من بنی عمرو بن عوف» ثعلبه باشد ؛ زیرا وی نیز از همین قبیله بوده و عمرو بن عوف از اجداد وی است .

سخنان و اقوال دیگر مفسران از بزرگان اهل سنت در تفسیر این آیه متنوع و فراوان است که به جهت پرهیز از تکرار و طولانی شدن ،‌ فقط به نام کسانی که به صراحت گفته‌اند این آیه در باره ثعلبه نازل شده است اکتفا و به ذکر آثارشان بسنده می‌کنیم :

أسباب نزول الآیات ، الواحدی النیسابوری ، ص 170 و الإتقان فی علوم القرآن ، السیوطی ، ج 2 ص 387 و التسهیل لعلوم التنزیل ، الغرناطی الکلبی ، ج 2 ص 81 و الدر المنثور ، جلال الدین السیوطی ، ج 3 ، ص 261 و السیرة النبویة - ابن هشام الحمیری - ج 4 ص 978 و المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ، ابن عطیة الأندلسی ، ج 3 ، ص 61 و تفسیر ابن أبی حاتم ، ج 6 ، ص 1847 و تفسیر ابن کثیر ، ج 2 ، ص 388 و تفسیر أبی السعود ، ج 4 ، ص 85 و تفسیر البحر المحیط ، أبی حیان الأندلسی ، ج 8 ص 276 و تفسیر البغوی ، ج 2 ، ص 312 و تفسیر البیضاوی ، ج 3 ، ص 159 و تفسیر الثعالبی ، ج 3 ص 199 و تفسیر الثعلبی ، ج 5 ص 72 و تفسیر الجلالین ، المحلی ، السیوطی ، ص 253 و تفسیر السمرقندی ، ج 2 ، ص 75 و تفسیر السمعانی ، ج 2 ، ص 331 و تفسیر النسفی ، ج 2 ، ص 100 و تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس ، الفیروز آبادی ، ص 162 و فتح القدیر ، الشوکانی ، ج 2 ، ص 385 و معانی القرآن ، النحاس ، ج 3 ، ص 235 و ...

ثعلبه بن حاطب از منافقان بود :
علاوه بر آن چه که در داستان بنای مسجد ضرار گذشت ، برخی از علمای اهل سنت ، صریحاً ثعلبة بن حاطب را در لیست منافقین قرار داده‌اند .

أبو جعفر محمد بن حبیب بغدادی (متوفاى : 245هـ) ، در کتاب المحبر باب أسماء المنافقین می‌نویسد :

اسماء المنافقین وهم ستة وثلاثون رجلا منهم من الاوس (درى) بن الحارث و (الجلاس) بن سوید بن الصامت ... و (ثعلبة) بن حاطب و (المعتب) ابن قشیر وهما اللذان عادا الله " لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنکونن من الصالحین ...

المحبر ، ج 1 ، ص 467 ـ 468 .

منافقین 36 نفر بودند که از جمله آن‌ها ثعلبة بن حاطب است .

بنابراین در منافق بودن وی شک و شبهه‌ای وجود ندارد .

آیا می‌توان ادعا کرد که خداوند از چنین کسی رضایت دائمی خود را اعلام کرده باشد و او را حتماً وارد بهشت خواهد کرد ؟ !!!

11 . قاتلان عثمان در میان «السابقون الأولون» :
طبق اعتقاد مسلّم اهل سنت ، کسانی که در قضیه کشته شدن عثمان شرکت داشته‌اند ، کافر هستند.

ابن حزم اندلسی می‌گوید :

فقتلوه ولا خیر من ذلک عند أحد لعن الله من قتله والراضین بقتله فما رضی أحد منهم قط بقتله ... فساق محاربون سافکون دما حراما عمدا بلا تأویل على سبیل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون .

عثمان را کشتن د، هیچ کس این عمل را ستایش نمی‌کند ، خدا لعنت کند کسی را که عثمان را کشت وآن که به کشته شدنش راضی بود ... خون حرامی را عمداً و ظالمانه ریختند ، اینان فاسقان نفرین شده هستند .

الفصل فی الملل والأهواء والنحل ، ابن حزم الطاهری (متوفای 548 هـ) ج 4 ، ص 123 ـ 125 ، ناشر : مکتبة الخانجی ، القاهرة .

شمس الدین ذهبی در تاریخ الإسلام می‌نویسد :

فکل هؤلاء نبرأ منهم ونبغضهم فی الله ، ونکل أمورهم إلى الله عز وجل ...

از تمام کسانی که در کشته شدن عثمان شرکت داشتند بیزاری می جوئیم و به خاطر خدا با آنان دشمن هستیم و عاقبت کار آنان را به خدا واگذار می‌کنیم .

تاریخ الإسلام ، ج 3 ، ص 654 .

و در جای دیگر می‌نویسد :

وروى سلیمان بن أبی شیخ ، عن عبد الله بن صالح العجلی قال : أقبل الحکم بن هشام یرید مندلا ، فلما جلس قال له أصحاب مندل : یا أبا محمد ، ما تقول فی عثمان قال : کان والله خیار الخیرة ، أمیر البررة ، قتیل الفجرة ...

از حکم بن هشام سؤال شد : نظر تو در باره عثمان چیست ؟ گفت : به خدا سوگند ، او بر گزیده نیکان ، پیشوای نیکوکاران ، کشته شده به وسیله بدکاران بود ،...

تاریخ الإسلام ، ج 11 ، ص 93 و تهذیب الکمال ، المزی ، ج 7 ، ص 158 .

ابن کثیر دمشقی سلفی می‌نویسد :

ولقد أحسن بعض السلف إذ یقول وقد سئل عن عثمان : هو أمیر البررة ، وقتیل الفجرة ، مخذول من خذله ، منصور من نصره .

چه نیکو گفته اند بعضی از گذشتگان هنگامی که از عثمان سؤال شد گفت : عثمان پیشوای نیکو کاران و کشته بدکاران است ، ذلیل و خوار شد کسی که او را خوار کرد و یاری شده است کسی که او را یاری کرد .

البدایة والنهایة ، ج 7 ص 222 .

طبرانی می‌نویسد ، عائشه همواره قاتلین عثمان را نفرین می‌ کرد و می‌گفت :

قُتِلَ وَاللَّهِ مَظْلُومًا لَعَنَ اللَّهُ قَتَلَتَهُ ...

عثمان مظلومانه کشته شد ، خدا لعنت کند قاتلان او را ...

المعجم الکبیر ، ج 1 ، ص 88 و التاریخ الأوسط ، ج 1 ، ص 95 و مجابو الدعوة ، ابن أبی الدنیا (متوفاى : 281هـ) ، ج 1 ، ص 65 و تاریخ المدینة المنورة ، إبن شبة النمیری (متوفای 262هـ ) ج 2 ، ص 265 و ... .

هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :

رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح غیر طلق وهو ثقة .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 97 .

أبو بکر آجری به نقل از حذیفة می‌نویسد :

حدثنا أبو محمد عبد الله بن صالح البخاری ، قال : حدثنا إسحاق بن إبراهیم قال : حدثنا حماد بن یزید ، عن ابن عون ، عن الولید [ أبی ] بشر ، عن جندب ، عن حذیفة قال : قد ساروا إلیه والله لیقتلنه ، قال : قلت : فأین هو ؟ قال : فی الجنة ، قال : قلت : فأین قتلته ؟ قال : فی النار والله .

حذیفه گفته است : عثمان را کشتند ، گفتم : او اکنون کجا است ؟ گفت : در بهشت ، گفتم : قاتلان او کجا هستند ؟ گفت : به خدا سوگند در آتش .

الشریعة ،أبی بکر محمد بن الحسین الآجری (متوفای 360هـ ) ج 4 ، ص 1996 ، ح 1464 ، ناشر : دار الوطن - الریاض / السعودیة - 1420 هـ - 1999 م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی .

حال در این جا به برخی از کسانی که هم جزء «السابقون الأولون» و هم جزء قاتلان عثمان بوده‌اند اشاره می‌کنیم :

فروة بن عمر انصاری :
فروة بن عمرو از کسانی است که در بیعت عقبه اول و نیز در جنگ بدر حضور داشته است ؛ پس قطعاً آیه «السابقون الأولون» شامل وی خواهد شد ؛ اما همین شخص از کسانی است که در قضیه کشتن عثمان حضور داشت تا جایی که مالک بن أنس رئیس مالکی‌ها به همین خاطر از آوردن اسم او در کتابش خودداری و به جای ‌آن از لقبش استفاده می‌کند . ابن عبد البر در الإستیعاب می‌نویسد :

فروة بن عمرو بن ودقة بن عبید بن عامر بن بیاضة البیاضی الأنصاری شهد العقبة وشهد بدرا وما بعدها من المشاهد مع رسول الله صلى الله علیه وسلم ... ولم یسمه [المالک] فی الموطأ وکان ابن وضاح وابن مزین یقولان إنما سکت مالک عن اسمه لأنه کان ممن أعان على قتل عثمان رضی الله عنه .

الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1260 ، رقم : 2074 و أسد الغابة ، ابن الأثیر ، ج 4 ، ص 179 .

فروة بن عمر در عقبه و جنگ بدر و دیگر جنگ‌ها با رسول خدا (ص) حضور داشت ... مالک اسم او را در مؤطأ نمی‌آورد ، ابن وضاح و ابن مزین گفته‌اند که مالک به خاطر این اسم او را نمی‌برده چون از کسانی است که در کشتن عثمان شریک بوده است .

عبد الرحمن بن عدیس :
طبق تعریفی که از ابن تیمیه از «السابقون الأولون» داشت و در باره ابو الغادیه گذشت ، آیه شامل کسانی که در بیعت شجره حضور داشته‌اند نیز می‌شود .

أبو الغادیة وکان ممن بایع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون .

منهاج السنة ، ج6 ، ص333 .

یکی از کسانی که در بیعت رضوان حضور داشته ، عبدالرحمن بن عدیس است . وی در قضیه کشتن عثمان نقش اساسی داشته و گفته‌اند که سرکرده اصلی لشکر مصر و قیام کنندگان علیه عثمان محسوب می‌شده است .

ابن عبد البر در الإستیعاب می‌نویسد :

عبد الرحمن بن عدیس البلوی مصری شهد الحدیبیة ذکر أسد ابن موسى عن ابن لهیعة عن یزید بن أبی حبیب قال کان عبد الرحمن بن عدیس البلوی ممن بایع تحت الشجرة رسول الله صلى الله علیه وسلم قال أبو عمر هو کان الأمیر على الجیش القادمین من مصر إلى المدینة الذین حصروا عثمان وقتلوه .

الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 2 ص 840 ، ح 1437.

عبدالرحمن بن عدیس کسی بود که با پیامبر (ص) زیر درخت بیعت کرد و پرچمدار گروهی بود که خانه عثمان را محاصره کردند و وی را به قتل رساندند .

البته این مطلب در آیه بیعت شجره به صورت مفصل بحث شده است که ما از تکرار آن خودداری می‌کنیم .

طلحة بن عبید الله :
طلحة بن عبید الله ، جزء نخستین کسانی است که به اسلام گروید ؛‌ بنابراین تردیدی نیست که وی جزء «السابقون الأولون» بوده است ؛‌ اما از طرف دیگر همین شخص از کسانی است که در قضیه کشتن عثمان نقش اساسی داشت و از کسانی بود که به اطراف و اکناف کشورهای اسلامی نامه نوشت و مردم را علیه عثمان شوراند . در زمان محاصره نیز از کسانی است که اجازه نمی‌داد به خانه عثمان آب برسانند ؛ تا جایی که مروان بن حکم در جنگ جمل او را به انتقام کشتن عثمان با تیر زد و کشت .

عبد الرحمن بن عدیس ، از طلحه فرمان می گرفت :
طبری در تاریخش می‌نویسد :

حدثنی عبد الله بن عباس بن أبی ربیعة قال دخلت على عثمان رضی الله عنه فتحدثت عنده ساعة فقال یا ابن عباس تعال فأخذ بیدی فأسمعنی کلام من على باب عثمان فسمعنا کلاما منهم من یقول ما تنتظرون به ومنهم من یقول انظروا عسى أن یراجع فبینا أنا وهو واقفان إذ مر طلحة بن عبید الله فوقف فقال أین ابن عدیس فقیل هاهو ذا قال فجاءه ابن عدیس فناجاه بشئ ثم رجع ابن عدیس فقال لأصحابه لا تترکوا أحدا یدخل على هذا الرجل ولا یخرج من عنده. قال فقال لی عثمان هذا ما أمر به طلحة بن عبید الله ثم قال عثمان اللهم اکفنی طلحة بن عبید الله فإنه حمل على هؤلاء وألبهم والله إنی لأرجو ا أن یکون منها صفرا وأن یسفک دمه انه انتهک منی ما لا یحل له سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لا یحل دم امرئ مسلم الا فی إحدى ثلاث رجل کفر بعد اسلامه فیقتل أو رجل زنى بعد احصانه فیرجم أو رجل قتل نفسا بغیر نفس ففیم أقتل قال ثم رجع عثمان قال ابن عباس فأردت أن أخرج فمنعونی حتى مر بی محمد بن أبی بکر فقال خلوه فخلونی .

عبد الله بن عباس بن ابی ربیعه می گوید : نزد عثمان رفتم وساعتی با وی گفتگو کردم ، دستم را گرفت تا سخنان افرادی که بیرون خانه بودند بشنویم ، بعضی می گفتند : منتظر چه هستیم ؟ وبرخی می گفتند : منتظر بمانیم شاید بر گردد ، در این میان طلحه بن عبید الله آمد ، گفت : ابن عدیس کجا است ؟ گفتند : همین جا است ، با وی آهسته سخنی در میان گذاشت ، ابن عدیس به یارانش گفت : به هیچ کس اجازه ورود و خروج به این خانه را ندهید.

عثمان به من گفت : این دستور طلحه بن عبید الله است ، سپس گفت : خدایا مرا از شر این مرد نجات ده ، او مردم را بر این کار وادار کرده است ، امیدوارم به فقر و گرسنگی دچار و خونش ریخته شود ، او می خواهد خونی بریزد که بر وی حرام است، از رسول خدا (ص) شنیدم ، فرمود : ریختن خون مسلمان جایز نیست مگر در سه حالت : 1- کسی که بعد از مسلمان شدن کافر شود ؛ 2- مردی که دارای همسر است ، زنا کند که باید رجم شود ؛ 3- کسی که انسان بی گناهی را به قتل برساند . سپس عثمان گفت : گناه من چیست که قصد ریختن مرا دارند ؟. ابن عباس می گوید : موقع خارج شدن از خانة عثمان نگذاشتند بیرون بروم و مانع شدند ، محمد بن ابو بکر دستور داد تا خارج شوم .

تاریخ الطبری ، ج 3 ، ص 411 و الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 174 .

طلحه ، اجازه نمی‌داد برای عثمان آب ببرند :
بلاذری در انساب الأشراف می‌نویسد :

حرس القوم عثمان ومنعوا من أجل أن یدخل علیه، وأشار علیه بن العاص بأن یُحرم ویلبی ویخرج فیأتی مکة فلا یُقدم علیه، فبلغهم قوله فقالوا: والله لئن خرج لا فارقناه حتى یحکم الله بیننا وبینه، واشتد علیه طلحة بن عبید الله فی الحصار، ومنع من أجل أن یدخل إلیه الماء حتى غضب علیّ بن أبی طالب من ذلک، فأدخلت على روایا الماء.

نگهبانان از خانه عثمان محافظت و از ورود افراد جلوگیری می کردند ، ابن عاص پیشنهاد کرد تا لباس احرام به پوشد و لبیک گویان به طرف مکه حرکت کند تا جانش حفظ شود ، این مطلب به گوش مخالفان رسید ، گفتند : به خدا سوگند ! اگر از خانه اش خارج شود او را رها نمی کنیم تا خدا بین ما و او حکم فرماید (کنایه از کشتن او است) ، طلحه بن عبید الله محاصره را تنگ تر کرد و از ورود آب هم به خانه عثمان جلوگیری کرد ، علی علیه السلام از این قضیه ناراحت شد .

أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 285 .

ابن قتیبه دینوری می‌نویسد :

ثم أقبل الأشتر النخعی من الکوفة فی ألف رجل وأقبل ابن أبی حذیفة من مصر فی أربع مئة رجل فأقام أهل الکوفة وأهل مصر بباب عثمان لیلا ونهارا وطلحة یحرض الفریقین جمیعا على عثمان ثم إن طلحة قال لهم إن عثمان لا یبالی ما حصرتموه وهو یدخل إلیه الطعام والشراب فامنعوه الماء أن یدخل علیه .

مالک اشتر نخعی با هزار نفر از کوفه و ابن ابو حذیفه از مصر با چهار صد نفر وارد مدینه شدند و خانه عثمان را محاصره کردند ، طلحه دو گروه را علیه عثمان تحریک می کرد و می گفت : عثمان از محاصره شما ضرری نمی بیند ، آب و غذا برایش می برند ، نگذارید آب به او برسد .

الإمامة والسیاسة ، ج 1 ، ص 36 .

نامه نوشتن طلحه به مردم مصر :
ابن قتیبه دینوری ، نامه طلحه به اهالی مصر را این گونه نقل می‌کند :

بسم الله الرحمن الرحیم من المهاجرین الأولین وبقیة الشورى إلى من بمصر من الصحابة والتابعین أما بعد أن تعالوا إلینا وتدارکوا خلافة رسول الله قبل أن یسلبها أهلها فإن کتاب الله قد بدل وسنة رسوله قد غیرت وأحکام الخلیفتین قد بدلت

فننشد الله من قرأ کتابنا من بقیة أصحاب رسول الله والتابعین بإحسان إلا أقبل إلینا وأخذ الحق لنا وأعطاناه فأقبلوا إلینا إن کنتم تؤمنون بالله والیوم الآخر وأقیموا الحق على المنهاج الواضح الذی فارقتم علیه نبیکم وفارقکم علیه الخلفاء غلبنا على حقنا واستولى على فیئنا وحیل بیننا وبین أمرنا وکانت الخلافة بعد نبینا خلافة نبوة ورحمة وهی الیوم ملک عضوض من غلب على شیء آکله .

این نامه از طرف مهاجران نخستین و باقی مانده های از اهل شورا به صحابه و تابعین در مصر است.

نزد ما بیائید تا خلافت رسول خدا را قبل از آن که بدست نا اهلان بیفتد نجات دهید، کتاب خدا دگرگون شده و سنت رسول خدا (ص) را تغییر داده و روش دو خلیفه قبل را از بین برده اند .

هر کس از باقی ماندگان اصحاب و تابعان که این نامه را می خواند ، او را به خدا سوگند می‌دهیم ، نزد ما بیاید تا حق را بگیریم ، پس اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید به طرف ما حرکت کنید، تا حق را به همان راه روشنی که در زمان پیامبر خدا (ص) بود و خلفا را برآن ترک گفتید باز گردانیم ، چون اکنون حق را پایمال و بر بیت المال مسلط شده اند و خلافتی که پس از پیامبر ما خلافت نبوت و رحمت بود ، اکنون به پادشاهی تبدیل شده است که هر کس هر چه بیابد می خورد.

الإمامة والسیاسة ، ج 1 ، ص 34 .

اعتراف طلحه به کشتن عثمان :
ابن عبد البر در الإستعاب می‌نویسد :

روى عبد الرحمن بن مهدی عن حماد بن زید عن یحیى بن سعید قال قال طلحة یوم الجمل

ندمت ندامة الکسعی لما شریت رضا بنی جرم برغمی

اللهم خذ منی لعثمان حتى یرضى .

طلحه در جنگ جمل می گفت : پشیمان شدم از کاری که با آن رضایت بنو جرم را خریدم .

بار خدایا ! انتقام عثمان را از من بگیر.

الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، ج 2 ، ص 766 و أسد الغابة فی معرفة الصحابة ، ج 3 ، ص 85 .

محمد بن سعد در الطبقات الکبری می‌نویسد :

أن مروان بن الحکم رمى طلحة یوم الجمل ، وهو واقف إلى جنب عائشة بسهم فأصاب ساقه ، ثم قال : والله لا أطلب قاتل عثمان بعدک أبدا ، فقال طلحة لمولى له : أبغنی مکانا. قال : لا أقدر علیه. قال : هذا والله سهم أرسله الله ، اللهم خذ لعثمان حتى یرضى ، ثم وسد حجرا فمات.

مروان حکم در جنگ جمل طلحه را که در کنار عائشه ایستاده بود هدف تیر قرار داد ، تیر بر ساق پایش نشست ، گفت : به خدا سوگند بعد از این دنبال قاتل عثمان نمی گردم ، طلحه به غلامش گفت : مرا به مکان امنی برسان ، گفت : این تیری بود که خدا آن را فرستاده است ، خدا یا ! انتقام عثمان را از من بگیر تا راضی شود ، سپس سنگی زیر سرش گذاشت و از دنیا رفت.

الطبقات الکبرى ، ج 3 ، ص 223 و تهذیب الکمال ، ج 13 ، ص 422 و

بلاذری در أنساب الأشراف می‌نویسد :

قال مروان یوم الجمل: لا أطلب بثأری بعد الیوم، فرمى طلحة بسهم فأصاب رکبته فکان الدم یسیل فإذا أمسکوا رکبته انتفخت فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان منی الیوم حتى ترضى .

مروان روز جنگ جمل گفت : پس از این دنبال خون خواهی نخواهم رفت ، تیری به طرف طلحه انداخت که بر زانویش نشست ، خون سرازیر شد ، زانویش را بستند خون فواره زد ، طلحه گفت : رهایم کنید ، این تیری است که خدا انداخته است ، بار خدایا ! انتقام عثمان را از من بگیر تا از من راضی شود .

أنساب الأشراف ، ج 1 ، ص 311 .

بلاذری نیز در انساب الأشراف می‌گوید :

قال مروان یوم الجمل: لا أطلب بثأری بعد الیوم، فرمى طلحة بسهم فأصاب رکبته فکان الدم یسیل فإذا أمسکوا رکبته انتفخت فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان منی الیوم حتى ترضى .

أنساب الأشراف ، ج 1 ، ص 311 .

ودر ادامه می‌نویسد :

وکان طلحة شدیداً على عثمان فلما کان یوم الجمل قال: إنا داهنا فی أمر عثمان فلا نجد الیوم شیئاً أفضل من أن نبذل له دماءنا اللهم خذ لعثمان منی حتى یرضى.

طلحه علیه عثمان شدیداً موضع گیری کرده بود ، اما در جنگ جمل گفت : در باره عثمان کوتاهی و سهل انگاری کردیم ، امروز چیزی را مهمتر از این نمی بنیم تا خون مان را فدای او کنیم ، سپس گفت : خداوندا ! انتقام عثمان را از ما بگیر تا خوشنود شود.

أنساب الأشراف ، ج 3 ، ص 311 .

ذهبی نیز در سیر أعلام النبلاء عین مطلب قبل را آورده ومی‌نویسد :

قال إبن سعد أخبرنی من سمع إسماعیل بن أبی خالد عن حکیم بن جابر قال قال طلحة إنا داهنا فی أمر عثمان فلا نجد الیوم أمثل من أن نبذل دماءنا فیه اللهم خذ لعثمان منی الیوم حتى ترضى .

سیر أعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 35 .

امیر مؤمنان علیه السلام ، طلحه را در کشته شدن عثمان مقصر می‌دانست:
وَ اللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ یُطَالَبَ بِدَمِهِ، لأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ، وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَیْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ یُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فیهِ، لِیَلْتَبِسَ الأَمْرُ، وَ یَقَعَ الشَّکُّ .

نهج البلاغه ، خطبه 174 .

سوگند به خدا ، آن مرد (طلحه) با کوشش جدّى به بهانه خونخواهى عثمان عجله براى سفر به بصره ننموده است مگر به جهت این که خون عثمان را از او مطالبه نکنند، زیرا او بود که در قضیه کشتن عثمان مورد ظنّ بود و در میان حمله کنندگان براى قتل عثمان حریص‏تر از وى کسى نبود. طلحه با این دسیسه بازى‏ها [و فریاد وا عثمانا] و حرکت سریع به بصره به بهانه مطالبه خون عثمان، مى‏خواهد براى مشتبه ساختن [مردم ناآگاه‏] در باره حادثه‏اى که خودگرداننده [یا از گردانندگان‏] آن بوده است مغالطه راه بیندازد و مردم را دچار شک و تردید بسازد .

کشته شدن طلحه به انتقام خون عثمان:
ابن أبی شیبه در المصنف می‌نویسد :

حدثنا وَکِیعٌ عن إسْمَاعِیلَ عن قَیْسٍ قال کان مَرْوَانُ مع طَلْحَةَ یوم الْجَمَلِ قال فلما اشْتَبَکَتْ الْحَرْبُ قال مَرْوَانُ َلاَ أَطْلُبُ بِثَأْرِی بَعْدَ الْیَوْمِ قال ثُمَّ رَمَاهُ بِسَهْمٍ فَأَصَابَ رُکْبَتَهُ فما رَقَأَ الدَّمُ حتى مَاتَ قال وقال طَلْحَةُ دَعَوْهُ فَإِنَّمَا هو سَهْمٌ أَرْسَلَهُ اللَّهُ .

مروان در جنگ صفین با طلحه بود ، وقتی که جنگ شروع شد ، مروان گفت : از امروز به بعد خون خواهی نخواهم کرد ، سپس تیری به طرف طلحه انداخت که بر زانویش نشست ، طلحه گفت : رهایم کنید این تیری است که خدا انداخته است ، خون زانویش بند نیامد وجاری بود تا مرد .

کتاب المصنف ، ج 7 ، ص 542 ، ح 37803 و الاستیعاب ، ج 2 ، ص 769 و تهذیب التهذیب ، ج 5 ، ص 19 .

بررسی سند روایت :

وکیع بن الجراح : ثقة حافظ عابد من کبار التاسعة .

تقریب التهذیب ، ج 2 ، ص 284 ، رقم : 7441 .

اسماعیل بن أبی خالد : ثقة ثبت من الرابعة مات سنة ست وأربعین .

تقریب التهذیب ، ج 1 ، ص 93 ، رقم : 439 .

قیس بن أبی حازم : ثقة من الثانیة مخضرم ویقال له رؤیة .

تقریب التهذیب ، ج 2 ، ص 32 ، رقم : 5583 .

ابن عبد البر در الإستیعاب می‌نویسد :

وإن الذی رماه مروان بن الحکم بسهم فقتله فقال لا أطلب بثأری بعد الیوم وذلک أن طلحة فیما زعموا کان ممن حاصر عثمان واستبد علیه ولا یختلف العلماء الثقات فی أن مروان قتل طلحة یومئذ وکان فی حزبه .

مروان طلحه را هدف تیر قرار داد وکشت ، طلحه گفت: از امروز به بعد آرزوی خونخواهی ندارم ، چون طلحه از کسانی بود که خانه عثمان را محاصره کردند وبر وی سخت گرفته بود.

دانشمندان مورد اعتماد اختلافی در به قتل رسیدن طلحه بوسیله مروان با این که هم حزبی او بود ندارند.

الاستیعاب ، ج 2 ، ص 766 .

ابن حجر در فتح الباری می‌نویسد :

وقتل طلحة یوم الجمل سنة ست وثلاثین رمی بسهم جاء من طرق کثیرة ان مروان بن الحکم رماه فأصاب رکبته فلم یزل ینزف الدم منها حتى مات .

طلحه در سال 36 کشته شد ، قاتل او هم مروان حکم بود که بر اثر تیر او وخون ریزی مرد .

فتح الباری ، ج 7 ، ص 82 .

وکیع حدثنا إسماعیل بن أبی خالد عن قیس قال رأیت مروان بن الحکم حین رمى طلحة یومئذ بسهم فوقع فی رکبته فما زال ینسح حتى مات رواه جماعة عنه ولفظ عبد الحمید بن صالح عنه هذا أعان على عثمان ولا أطلب بثأری بعد الیوم .

سیر أعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 35 ـ 36 .

مروان به پسر عثمان : برخی از قاتلان پدرت را مجازات کردم :
ابن أثیر جزری در اسد الغابه می‌نویسد :

وکان سَبَبُ قَتْلِ طَلْحَةَ أن مروان بن الحکم رماه بسهم فی رکبته ، فجعلوا إذا أمسکوا فَمَ الجرح انتفخت رجله ، وإذا ترکه جرى ، فقال : دعوه فإنما هو سهم

أرسله الله تعالى ، فمات منه . وقال مروان : لا أطلب بثأْری بعد الیوم ، والتفت إلى أبان بن عثمان ، فقال : قد کفیتک بعض قتلة أبیک .

علت کشته شدن طلحه این بود که مروان حکم تیری بر زانویش زد ، وقتی که زخم را می بستند پایش ورم می کرد واگر رها می کردند خون سرازیر می شد ، گفت : رهایم کنید این تیری است که خدا فرستاده است ، طلحه بر اثر همان زخم از دنیا رفت . ومی گفت : از این پس امید خونخواهی ندارم ، مروان به ابان بن عثمان گفت : انتقام بعضی از قاتلان پدرت را گرفتم .

اسد الغابة ، ج 3 ، ص 86 .

و ابن عبد البر در الإستیعاب می‌نویسد :

رمى مروان طلحة بسهم ثم التفت إلى أبان بن عثمان فقال قد کفیناک بعض قتلة ابیک .

الاستیعاب ، ج 2 ، ص 768 و سیر أعلام النبلاء ، ج 1 ، ص 36 و تاریخ الإسلام ، ج 3 ، ص 487 و تاریخ خلیفة بن خیاط ، ج 1 ، ص 185 .

سودان ،عثمان را به فرمان طلحه کشت :
عن سعید بن عبد الرحمن بن أبزى عن أبیه قال رأیت الیوم الذی دخل فیه على عثمان فدخلوا من دار عمرو بن حزم خوخة هناک حتى دخلوا الدار فناوشوهم شیئا من مناوشة ودخلوا فوالله ما نسینا أن خرج سودان بن حمران فأسمعه یقول أین طلحة بن عبید الله قد قتلنا ابن عفان .

سعید بن عبد الرحمن بن ابزی از پدرش عبد الرحمن نقل کرده است که گفت : شاهد ورود افراد به خانه عثمان از در کوچکی از خانه عمرو بن حزم بودم ، به خدا سوگند فراموش نمی کنیم که سودان بن حمران بیرون آمد وگفت : طلحه کجا است ؟ پسر عفان را کشتیم .

تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 669 .

نقش عائشه در قتل عثمان :
یکی از کسانی که در تحریک مردم علیه عثمان و کشتن وی نقش اساسی داشت ، عائشه بود . بعد از آن که عثمان سهمیه عائشه را از بیت المال کم کرد ، روزی نبود مگر این که عائشه علیه او شعار می‌داد و بدعت‌های او را برای مردم بازگو می‌کرد . و از آن جایی که او همسر رسول خدا (ص) بود و مردم به خاطر آن حضرت احترام ویژه‌ای برای همسرانش قائل بودند ، سخنان عائشه تأثیر بسزائی در تحریک مردم داشت و همین باعث شد که مردم از اطراف و اکناف کشورهای اسلامی جمع شوند و عثمان را به قتل برسانند .

فخر رازی ، از برجسته ترین مفسران اهل سنت در این باره می‌نویسد :

الحکایة الثانیة أن عثمان رضی الله عنه أخر عن عائشة رضی الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت یا عثمان أکلت أمانتک وضیعت الرعیة وسلطت علیهم الأشرار من أهل بیتک والله لولا الصلوات الخمس لمشى إلیک أقوام ذوو بصائر یذبحونک کما یذبح الجمل.

فقال عثمان رضی الله عنه: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ الآیة. التحریم: 10/66.

فکانت عائشة رضی الله عنها تحرض علیه جهدها وطاقتها وتقول: ایّها الناس هذا قمیص رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یبل وقد بلیت سنّته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا... .

عثمان در ارسال بعضی از ما یحتاج عائشه کوتاهی کرد ، به همین جهت ناراحت شد وبه عثمان گفت : آنچه نزد تو امانت بود خوردی ، امت را تحقیر کردی ، افراد بد خاندانت را بر آنان مسلط کردی ، به خدا سوگند ! اگر نمازهای پنجگانه نبود گروه‌هایی از مردم آگاه بر تو هجوم می آوردند و تو را همانند شتر ذبح می کردند .

عثمان به آیه ای از قرآن که در آن از دو تن از همسران پیامبران یعنی همسر نوح و لوط به بدی یاد شده است استشهاد می کند : خدا برای کسانی که کفر ورزیده اند ، زن نوح وزن لوط را مثل آورده است.

عائشه با تمام توان وقدرتش مردم را علیه عثمان تحریک می کرد ومی گفت: ای مردم این پیراهن رسول خدا (ص) است که هنوز کهنه نشده است ؛ ولی سنت او را از بین بردند، بکشید نعثل را (اسم مردی از یهودیان مصر که ریش بلندی داشت وبه حماقت معروف بود)، خدا او را بکشد.

المحصول ، ج 4 ، ص 343 .

عائشه ، فرمان قتل عثمان را صادر کرد :
امیر المؤمنین علی علیه السلام در نامه‌ای به عائشه می‌نویسد :

وأنت یا عائشة فإنّک خرجت من بیتک عاصیة للّه ولرسوله تطلبین أمراً کان عنک موضوعا، ثم تزعمین انک تریدین‏الاصلاح بین المسلمین، فخبرینی ما للنساء وقود الجیوش والبروز للرجال، والوقوع بین اهل القبلة وسفک‏الدماء المحرمة؟ ثم انک طلبت على زعمک دم عثمان، وما انت وذاک؟ عثمان رجل من بنی امیة وانت من تیم،ثم بالامس تقولین فی ملا من اصحاب رسول اللّه (ص): اقتلوا نعثلا قتله اللّه فقد کفر، ثم تطلبین الیوم‏بدمه؟ فاتقی اللّه وارجعی الى بیتک، واسبلی علیک سترک، والسلام .

و تو ای عائشه با خارج شدن از خانه‌ات نافرمانی خدا و رسول کرده ای، به دنبال کاری هستی که از تو برداشته شده است ، سپس می گوئی قصد اصلاح بین مسلمانان را داری ، به من بگو ، زنان را با فرماندهی لشکر و خود نمایی در برابر مردان ، و ایجاد اختلاف بین اهل قبله و خون ریزی چه کار ؟ به گمانت تو در طلب خون عثمان هستی ؟ عثمان از بنو امیه است و تو از قبیله تیم ، دیروز در جمع یاران رسول خدا (ص) فریاد می زدی بکشید نعثل را ، خدا او را بکشد ، او کافر است ، وامروز به خونخواهی وی بر خواسته ای ؟ از خدا به ترش و به خانه ات بز گرد وپرده خانه ات را بیاویز .

تذکرة الخواص ، ص‏69.

ابن قتیبه دینوری می‌نویسد :

قال وذکروا أن عائشة لما أتاها أنه بویع لعلی وکانت خارجة عن المدینة فقیل لها قتل عثمان وبایع الناس علیا فقالت ما کنت أبالی أن تقع السماء على الأرض قتل والله مظلوما وأنا طالبة بدمه فقال لها عبید إن أول من طعن علیه وأطمع الناس فیه لأنت ولقد قلت اقتلوا نعثلا فقد کفر فقالت عائشة قد والله قلت وقال الناس وآخر قولی خیر من أوله فقال عبید عذر والله ضعیف یا أم المؤمنین ثم قال :

منک البداء ومنک الغیر ومنک الریاح ومنک المطر

وأنت أمرت بقتل الإمام وقلت لنا إنه قد فجر

فهبنا أطعناک فی قتله وقاتله عندنا من أمر

قال فلما أتى عائشة خبر أهل الشام أنهم ردوا بیعة علی وأبوا أن یبایعوه أمرت فعمل لها هودج من حدید وجعل فیه موضع عینیها ثم خرجت ومعها الزبیر وطلحة وعبد الله بن الزبیر ومحمد بن طلحة .

نقل شده است ، عائشه بیرون شهر مدینه بود ، به وی خبر دادند، عثمان کشته شد و مردم با علی علیه السلام بیعت کرده اند، گفت: دور نمی بینم که آسمان بر زمین خراب شود، به خدا عثمان مظلوم کشته شد، من به خون خواهی او قیام خواهم کرد، عبید در جوابش گفت: تو اولین کسی بودی که بد خواه او بودی ومردم را علیه او تحریک کردی، تو بودی که گفتی: بکشید نعثل را، او کافر شده است. عائشه گفت: آری، به خدا گفتم، ومردم گفتند، ولی رای اخیر من بهتر از اولی است. عبید گفت: این عذر وبهانه ات سست وضعیف است، سپس به این شعر تمثل جست وگفت:

تو از رای ونظرت بازگشتی، طوفان بر پا کردی وهمه جارا آب فرا گرفت، تو خودت فرمان کشتن خلیفه را به دلیل کفرش صادر کردی وما از تو اطاعت کردیم، پس قاتل او کسی است که فرمان قتل را صادر کرد.

پس از رسیدن خبر تمرد شامیان از بیعت با علی علیه السلام ، عائشه دستور داد هودجی از آهن ساخته شود و سوراخهایی در آن قرار دهند تا بیرون را به تواند ببیند ، سپس در حالی که زبیر وطلحه و عبد الله بن زبیر ومحمد بن طلحه او را همراهی می کردند از شهر مدینه بیرون آمد(فاجعه جنگ جمل).

الإمامة والسیاسة ، ج 1 ، ص 48 ، باب خلاف عائشة رضی الله عنها على علی [علیه السلام] و الکامل فی التاریخ ، ج 3 ، ص 100 ، با کمی تغییر .

نقش عائشه در قتل و کشته شدن عثمان آن قدر مشهور و قطعی بوده است که حتی وارد فرهنگ‌ها و لغت نامه‌ها نیز شده است .

ابن اثیر جزری می‌نویسد :

نعثل ( ه ) فی مقتل عثمان لا یمنعنک مکان ابن سلام أن تسب نعثلا کان أعداء عثمان یسمونه نعثلا تشبیها برجل من مصر کان طویل اللحیة اسمه نعثل وقیل النعثل الشیخ الأحمق وذکر الضباع ومنه حدیث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعنی عثمان وهذا کان منها لما غاضبته وذهبت إلى مکة .

دشمنان عثمان به او نعثل می گفتند ، یعنی درحقیقت او را به شخصی به همین نام که از مردم مصر و دارای ریش بلندی بود تشبیه می کردند، گفته شده است نعثل به معنای پیر مرد احمق است ، وعائشه هم که گفت : بکشید نعثل را ، همین را اراده کرده است . چون این سخن را زمانی گفت که عثمان عائشه را ناراحت کرد تا از شدت نراحتی به مکه رفت.

النهایة فی غریب الأثر ، ج 5 ، ص 79 .

ابن منظور در لسان العرب می‌گوید :

نعثل : رجل من أهل مصر کان طویل اللحیة ، قیل : إنه کان یشبه عثمان ، رضی الله عنه هذا قول أبی عبید ، وشاتمو عثمان ، رضی الله عنه ، یسمونه نعثلا . وفی حدیث عثمان : أنه کان یخطب ذات یوم فقام رجل فنال منه ، فوذأه ابن سلام فاتذأ ، فقال له رجل : لا یمنعنک مکان ابن سلام أن تسب نعثلا فإنه من شیعته ،

وکان أعداء عثمان یسمونه نعثلا تشبیها بالرجل المصری المذکور آنفا . وفی حدیث عائشة : اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعنی عثمان ، وکان هذا منها لما غاضبته وذهبت إلى مکة ، وکان عثمان إذ نیل منه وعیب شبه بهذا الرجل المصری لطول لحیته ولم یکونوا یجدون فیه عیبا غیر هذا

نعثل نام مردی از مصریان است که ریشی بلند داشت ، وگفته شده است شبیه عثمان بود. وبا این اسم در حقیقت او را سرزنش می کردند، روزی مشغول سخنرانی بود که مردی سخنش را قطع کرد وبه او بد گفت ، ابن سلام با آن مرد مقابله کرد، شخص دیگری به آن مرد گفت: ابن سلام از دوستان وپیروان عثمان است واین باعث نشود که به عثمان ناسزا نگوئی، دشمنان عثمان، او را به همان مرد مصری تشبیه کرده ومی گفتند: نعثل.

و در سخنی از عائشه نقل شده است که گفت: بکشید نعثل را، خدا نعثل را بکشد، واین زمانی بود که عثمان عائشه را ناراحت کرده بود که به مکه هجرت کرد. وهر کس از عثمان ناراحت بود و می خواست او را سرزنش کند، به جهت ریش بلندش به او نعثل می گفت، چون عیب دیگری در او نمی دیدند.

لسان العرب ، ج 11 ، ص 670 .

نمونه‌هایی از تحریکات عائشه :
یکی از موارد تحریکات عائشه علیه عثمان موضع گیری در دفاع از عمار است.

بلاذری در انساب الأشراف می‌نویسد :

وبلغ عائشة ما صنع بعمار فغضبت وأخرجت شعراً من شعر رسول الله صلى الله علیه وسلم وثوباً من ثیابه ونعلاً من نعاله ثم قالت: ما أسرع ما ترکتم سنة نبیکم وهذا شعره وثوبه ونعله ولم یبل بعد، فغضب عثمان غضباً شدیداً حتى ما درى ما یقول، فالتج المسجد وقال الناس سبحان الله سبحان الله .

خبر اذیت و آزار عمار به عائشه رسید ، ناراحت شد ، موئی از موهای پیامبر و لباسی از لباس‌ها و نعلینی از نعلین‌های آن حضرت را بیرون آورد و گفت : چه زود سنت پیامبرتان را رها کردید ، این موی رسول خدا (ص) واین پیراهن او و این هم نعلین او است که کهنه نشده است. عثمان از این حرکت عائشه سخت نا راحت شد ونمی دانست چه بگوید، مسجدشلوغ شد، ومردم می گفتند: سبحان الله، سبحان الله.

أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 275 .

در قضیه شرابخواری ولید بن عقبه ، وقتی عثمان از زدن حدّ بر او خودداری کرد ، عائشه فریاد برآورد که عثمان حدود الهی را ترک و شاهدان قضیه را تهدید کرده است .

قال أبو إسحاق: وأخبرنی مسروق أنه حین صلى لم یرم حتى قاء، فخرج فی أمره إلى عثمان أربعة نفر: أبو زینب وجندب بن زهیر وأبو حبیبة الغفاری والصعب بن جثامة، فأخبروا عثمان خبره، فقال عبد الرحمن بن عوف: ما له أجُنَّ قالوا: لا، ولکنه سکر، قال: فأوعدهم عثمان وتهددهم وقال لجندب: أنت رأیت أخی یشرب الخمر؟ قال: معاذ الله، ولکنی أشهد أنی رأیته سکران یقلسها من جوفه وأنی أخذت خاتمه من یده وهو سکران لا یعقل؛ قال أبو إسحاق: فأتى الشهود عائشة فأخبروها بما جرى بینهم وبین عثمان وأن عثمان زبرهم، فنادت عائشة: إن عثمان أبطل الحدود وتوعد الشهود.

از مسروق نقل است که گفت: (ولید بن عقبه) در بین نماز استفراغ کرد، چهار نفر به نامهای: ابو زینب، جندب بن زهره، ابو حبیبه غفاری و صعب بن جثامه، نزد عثمان رفتند تا گزارش دهند، عبد الرحمن عوف گفت: دیوانه شده است؟ گفتند: نه، بلکه مست است، مسروق می گوید: عثمان آن چهار نفر را تهدید کرد، وبه جندب گفت: تو دیدی برادرم شراب به نوشد؟ گفت: به خدا پناه می برم، من او را مست دیدم که چیزی را از دهانش بیرون می ریزد، انگشترش را از دستش بیرون آوردم نفهمید، چون مست ولایعقل بود.

ابو اسحاق می گوید: شاهدان نزد عائشه رفته و از آنچه بین آنان وعثمان اتفاق افتاده بود واز نهی ومنع آنان از گزارش چنین خبری، وی را با خبر کردند، ناگهان عائشه فریاد زد: عثمان حدود را باطل، و شاهدان جرم را تهدید کرده است.

أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 267 .

ابو الفداء در تاریخش می‌نویسد :

وکانت عائشة تنکر على عثمان مع من ینکر علیه، وکانت تخرج قمیص رسول الله صلى الله علیه وسلم وشعره وتقول: هذا قمیصه وشعره لم یبل، وقد بلی دینه .

عائشه با مخالفان عثمان همراهی می کرد، پیراهن رسول خدا (ص) وموی آن حضرت را بیرون می آورد و می گفت: این پیراهن رسول خدا (ص) واین هم موی او است که هنوز کهنه نشده است، ولی دینش کهنه وفراموش شده است.

المختصر فی أخبار البشر ، ج 1 ، ص 118 .

ابن ابی الحدید معتزلی مفسر وشارح نهج البلاغه می نویسد:

قال کل من صنف فی السیر والأخبار : إن عائشة کانت من أشد الناس على عثمان ؛ حتى إنها أخرجت ثوباً من ثیاب رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فنصبته فی منزلها ، وکانت تقول للداخلین إلیها : هذا ثواب رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یبل ، وعثمان قد أبلى سنته .

هر کس که در تاریخ وسیره کتابی نوشته است این مطلب را نیز نقل کرده است که: عائشه از سر سخت ترین دشمنان عثمان بود، تا آنجا که حتی پیراهنی از لباسهای رسول خدا (ص) را بیرون آورد و در خانه اش آویزان کرد وهر کس وارد می شد می گفت: این لباس رسول خدا (ص) است که هنوز کهنه نشده است ولی عثمان سنت او را به فراموشی سپرده است.

شرح نهج البلاغة ، ج 6 ، ص 131 .

سر انجام ذلّت بار عائشه در جنگ جمل:
خارج شدن عائشه از خانه اش وحضور در جنگی ظالمانه علیه کسی که مانند دیگر خلفای پیشین (بنا به عقیده اهل سنت) با رای وبیعت مردم بر مسند خلافت نشسته بود از حوادث فراموش نشدنی تاریخ اسلام است، که حتی نویسندگانی که با عنایت خاص حوادث را جهت دار نوشته ویا تغییر داده اند نتوانسته اند از نقل آن بگذرند.

ابن عبد ربّه اندلسی در عقد الفرید می‌نویسد :

دخل المغیرة بن شعبة على عائشة فقالت یا أبا عبد الله لو رأیتنی یوم الجمل قد نفذت النصال هودجی حتى وصل بعضها إلى جلدی قال لها المغیرة وددت والله أن بعضها کان قتلک قالت یرحمک الله ولم تقول هذا قال لعلها تکون کفارة فی سعیک على عثمان.

مغیره بن شعبه نزد عائشه رفت ، گفت : ای مغیره ! چه می شد اگر روز جمل مرا می دیدی که چگونه تیرها ونیزه ها بر هودجم افکنده می شد، بعضی به بدنم نیز می رسید. مغیره در جوابش گفت: به خدا سوگند دوست داشتم که با همان تیر ها به قتل می رسیدی. عائشه گفت: خدا تو را رحمت کند، چرا این گونه سخن می گوئی؟ گفت: شاید کفاره تلاشت در کشته شدن عثمان می شد.

العقد الفرید ، ج 4 ، ص 277 .

12 . پیشگوئی از ارتداد اصحاب :
از جمله احادیثی که بنای غیر استوار عدالت همه صحابه را سست وفرو می ریزد وبهشتی بودن آنان را زیر سؤال می برد حدیث معروف حوض است که در منابع معتبر روائی اهل سنت نقل شده است.

محمد بن اسماعیل بخاری می‌نویسد :

حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْمُنْذِرِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَیْح، حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ، حَدَّثَنِی هِلاَلٌ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَار، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم قَالَ " بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. فَقُلْتُ أَیْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ .

قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. قُلْتُ أَیْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ. قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ " .

بعد از تو ( صحابه ) مرتد شدند و به عقب بر گشتند . پیغمبر فرمود : من نمى‏بینم که از آنان کسی رهایی یابد مگر تعداد اندک و انگشت شمار .

صحیح البخاری ، ج 7 ، ص 209 ، ح 6587 ، کتاب الرقاق، ب 53 ، باب فِی الْحَوْضِ .

ابن کثیر دمشقی سلفی در البدایة والنهایة به نقل از عائشه می‌نویسد :

لما قبض رسول الله صلى الله علیه وسلم ارتدت العرب قاطبة واشرأبت النفاق .

پیامبر که از دنیا رفت همه اعراب مرتد شدند ونفاق همه جا را فرا گرفت.

البدایة والنهایة ، ج 6 ، ص 336 .

طبق این دو روایت ، جزء عده‌ای انگشت شمار از صحابه ، بقیه مرتد شدند و قطعاً وارد دوزخ خواهند شد ؛ چه آن‌ها که جزء سابقون الأولون بوده‌اند و چه آن‌ها که بعد‌ا اسلام آوردند .

تلاش عمر بر تحریف آیه (السابقون الاولون) :
در این آیه کریمه خداوند متعال مسلمانان را به سه دسته تقسم کرده است : 1 . پیشی گیرندگان مهاجر ؛ 2 . پیشی گیرندگان انصار ؛ 3 . کسانی که از کارهای نیک آن‌ها پیروی کنند .

اما از آن جایی که خلیفه دوم قائل به برتری قبیله قریش بر تمام قبائل بود و از طرفی تمجید از قبیله ای دیگر در قرآن مجید پذیرفتن آن برای او بسیار سخت وناگوار بود ولذا با هوشیاری و زیرکی فوق العاده تلاش کرد که این آیه را تحریف نماید .

طبق آن چه که دانشمندان اهل سنت نوشته‌اند ، جناب خلیفه با حذف «واو» از جمله «والذین اتبعوهم» و صفت قرار دادن آن برای «المهاجرین» ، آیه را این گونه تلاوت می‌کرده‌اند:

والسابقون الأولون من المهاجرین والأنصار الذین اتبعوهم بإحسان .

حذف «واو» توسط خلیفه چند نتیجه داشت :

الف : آیه شامل دو دسته از مسلمانان می شود : 1 . پیشی گیرندگان مهاجر ؛‌2 . انصاری که از مهاجرین پیروی می‌کنند ! ، و قسم سومی وجود ندارد

ب : انصار اصالتاً فضیلتی ندارند و اگر فضیلتی هم باشد به خاطر پیروی آن‌ها از مهاجرین است .

ج : رضایت از مهاجرین بدون قید و شرط (لا بشرط) است ؛‌ ولی رضایت از انصار به شرط پیروی از اعمال نیک مهاجرین است (بشرط شیء) و تابعین (بقیه مسلمانان) هیچ بهره‌ای از این آیه نمی‌برند (بشرط لا ) .

در حقیقت با این تحریف کوچک ، می‌خواست به انصار بفهماند که بر شما واجب است که از مهاجرین پیروی کنید ! .

در این صورت معنای آیه این می‌شود که خداوند از مهاجرین و کسانی که از مهاجرین پیروی می‌کنند ، راضی است و آنان را به بهشت برین خواهد برد .

قاسم بن سلام در فضائل القرآن می‌نویسد :

حدثنا حجاج ، عن هارون ، قال : أخبرنی حبیب بن الشهید ، وعمرو بن عامر الأنصاری ، أَنَّ عُمَرَ بنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَرَأَ : وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارُ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَرَفَعَ الأَنْصَارَ وَلَمْ یُلْحِقِ الْوَاوَ فی الَّذِینَ ، فَقَالَ لَهُ زَیْدُ بنُ ثَابِتٍ : وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَقَالَ عُمَرُ : الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَقَالَ زَیْدٌ : أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ أَعْلَمُ ، فَقَالَ عُمَرُ : ائْتُونِی بِأُبَی بنِ کَعْبٍ ، فَسَأَلَهُ عَنْ ذالِکَ ؟ فَقَالَ أُبِیٌّ : وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ فَقَالَ عُمَرُ : نَعَمْ إِذَنْ ، فَنَعَمْ إِذَنْ ، نُتَابِعُ أُبَیَّاً .

عمر آیه را بگونه ای تلاوت کرد که بین (الانصار) و (الذین) از حرف واو استفاده نکرد وآن را حذف کرد، زید بن ثابت گفت: الذین را با واو باید خواند، دو مرتبه عمر بدون واو خواند، زید عقب نشینی کرد وگفت: گویا خلیفه بهتر می داند، عمر دستور داد تا ابی بن کعب را حاضر کنند، وقتی که آمد از وی پرسید جواب داد: (والذین اتبعوهم) یعنی واو عطف دارد، عمر قبول کرد ودو بار هم تکرار کرد. وگفت: از ابی پیروی می کنیم.

فضائل القرآن ، ج 2 ، ص 66 و تفسیر الطبری ، ج 11 ، ص 8 و جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، جلال الدین سیوطی ، ج 14 ، ص 8 و الدر المنثور ، سیوطی ، ج 4 ، ص 268 .

بررسی سند روایت :
القاسم بن سلام از روات بخاری و مسلم:

الإمام المشهور ثقة فاضل مصنف .

پیشوای مشهور، مورد اعتماد، دانشمند و صاحب آثار است.

تقریب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 19 رقم : 5479 .

حجاج بن محمد الأعور : از روات بخاری ، أبو داود و ترمذی :

الحافظ ... وقال أبو داود : بلغنی أن ابن معین کتب عنه نحوا من خمسین ألف حدیث .

ابن معین از وی پنجاه هزار حدیث نوشته است.

الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة ، الذهبی ، ج 1 ، ص 313 ، رقم : 942 .

هارون بن موسى الأزدی : از روات بخاری ، مسلم و ...

صدوق علامة نبیل .

راستگو، دارای دانش فراوان است.

الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة ، الذهبی ، ج 2 ، ص 332 ، رقم : 5923 .

حبیب بن الشهید الأزدی : از روات بخاری ، مسلم و ...

ثقة ثبت من الخامسة

مورد اعتماد واز طبقه پنجم راویان است.

تقریب التهذیب ، ابن حجر ، ج 1 ، ص 185 ، رقم : 1100 .

عمرو بن عامر الأنصاری الکوفی : از روات بخاری ، مسلم و ... .

ثقة من الخامسة .

مورد اعتماد واز طبقه پنجم راویان است.

تقریب التهذیب ، ابن حجر ، ج 1 ، ص 738 ، رقم : 5073 .

ممکن است کسی بگوید که عمرو بن عامر ، فقط از أنس بن مالک روایت نقل کرده است و از عمر نمی‌تواند نقل کند . جواب این است که همین شخص در زمان خلافت ابوبکر نیز بوده است ؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در باره او می‌نویسد :

عمرو بن عامر الأنصاری ذکر وثیمة أنه ممن شهد الیمامة فی خلافة أبی بکر وأنشد له مرثیة فی ثابت بن قیس بن شماس الأنصاری .

عمرو بن عامر در دوران خلافت ابو بکر شاهد حادثه وجنگ یمامه بود ومرثیه ای هم در باره ثابت بن قیس انصاری سروده است.

الإصابة ، ج 4 ص 541 ، رقم : 5902 .

متقی هندی بعد از نقل روایتی در همین زمینه می‌گوید :

قال الحافظ ابن حجر فی الأطراف صورته مرسل قلت له طریق آخر عن محمد بن کعب القرظی مثله أخرجه ابن جریر وأبو الشیخ وآخر عن عمرو بن عامر الأنصاری نحوه أخرجه أبو عبید فی فضائله وسنید وابن جریر وابن المنذر وابن مردویه هکذا صححه ک .

کنز العمال ، ج 2 ، ص 605 .

فخر رازی در تفسیر کبیر می‌نویسد :

المسألة الثالثة : روی أن عمر بن الخطاب رضی الله عنه کان یقرأ ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالانْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( فکان یعطف قوله : ) الأنصار ( على قوله : ) رَّحِیمٌ وَالسَّابِقُونَ ( وکان یحذف الواو من قوله : ) وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( ویجعله وصفاً للأنصار ...

والتفاوت أن على قراءة عمر ، یکون التعظیم الحاصل من قوله : ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ ( مختصاً بالمهاجرین ولا یشارکهم الأنصار فیها فوجب مزید التعظیم للمهاجرین . والله أعلم .

روایت شده است: عمر بن خطاب وقتی آیه (السابقون الاولون) را قرائت می کرد، واو (واللذین) را حذف می کرد و آن را وصف (الانصار) قرار می داد، واین حذف بدون جهت نبود زیرا تمجید خداوند در این آیه مختص به مهاجران نخستین می شد وبرای انصار فضیلتی نمی ماند بلکه امتیاز آنان در تبعیت از مهاجران بود وبس.

التفسیر الکبیر ، ج 16 ، ص 8 .

حفص بن عمر الدوری (متوفای 246 هـ ) نیز قرائت عمر وتصحیح ابی را با اندک تفاوتی به نقل از حسن بصری آورده ومی‌نویسد :

حدثنی أبو عمارة عن أبی الفضل الأنصاری عن سلیمان عن الحسن قال اختلف فی هذه الآیة عمر بن الخطاب وأبی بن کعب فقال عمر ( والأنصار الذین اتبعوهم بإحسان ) وقال أبی والأنصار والذین اتبعوهم بإحسان فلما رآه عمر فقال إنی سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقرأها هکذا وقد الهاک بیع الخبط بالمدینة .

جزء فیه قراءات النبی ، ج 1 ، ص 105 .

همچنین آلوسی ، مفسر مشهور اهل سنت می‌نویسد :

وأخرج أبو عبیدة . وابن جریر . وابن المنذر . وغیرهم عن عمرو بن عامر الأنصاری أن عمر رضی الله تعالى عنه کان یقرأ بأسقاط الواو من * ( والذین اتبعوهم ) * فیکون الموصول صفة الأنصار جنى قال له زید : إنه بالواو فقال ائتونی بأبی بن کعب فأتاه فسأله عن ذلک فقال : هی بالواو فتابعه .

تفسیر الآلوسی ، ج 11 ، ص 8 .

و ثعلبی در تفسیرش می‌نویسد :

وروی أن عمر بن الخطاب ( ح ) قرأ : السابقون الأولون من المهاجرین والأنصار الذین اتبعوهم بإحسان برفع الواو وحذف الواو من الذین ، قال له أُبیّ بن کعب : إنما هو والأنصار والذین اتبعوهم بإحسان وإنه قد کرّرها مراراً ثلاثة ، فقال له : إنی والله لقد قرأتها على رسول الله صلى الله علیه وسلم والذین اتبعوهم بإحسان ، وإنک یومئذ شیخ تسکن ببقیع الغرقد ، قال : حفظتم ونسینا وتفرغتم وشغلنا وشهدتم وغبنا ثم قال عمر لأُبیّ : أفیهم الأنصار ؟ قال : نعم ولم یستأ من الخطاب ومن ثمّ قال عمر : قد کنت أظن إنّا رفعنا رفعة لا یبلغها أحد بعدنا فقال أبی : بلى ، تصدیق ذلک أول سورة الجمعة وأواسط سورة الحشر وآخر سورة الأنفال . قوله : ) وآخرین منهم لما یلحقوا بهم ( إلى آخره وقوله تعالى : ) والذین جاءوا من بعدهم ( إلى آخر الآیة ، وقوله : ) والذین آمنوا من بعده وهاجروا وجاهدوا معکم فأولئک منکم.

عمر آیه را خواند ولی واو را از الذین حذف کرد، ابی بن کعب به عمر گفت: این جمله با واو درست است وچند مرتبه آن را تکرار کرد، سپس گفت: به خدا سوگند این چنین آن را بر رسول خدا7 خواندم وتو در آن زمان پیر مردی بودی که در بقیع ساکن بودی، عمر گفت: شما قرآن را حفظ کردید وما فراموش کردیم، شما فارغ البال بودید وما گرفتار، شما حاضر بودید وما غائب، سپس به ابی گفت: آیا در این فضیلت انصار هم شرکت دارند؟ ابی گفت: آری، به همین جهت عمر گفت: من فکر می کردم که هیچ کس به رتبه ودرجه ما نمی رسد، ابی گفت: مشارکت انصار در فضائل ودرجات را در اول سوره جمعه(وآخرین منهم لما یلحقوا بهم)، واواسط سوره حشر(والذین جاءوا من بعدهم)، وآخر سوره انفال(والذین آمنوا من بعده وهاجروا وجاهدوا معکم فأولئک منکم) می توانی ببینی.

الکشف والبیان (تفسیر الثعلبی ) ، ج 5 ، ص 8 .

از همه این‌ها مهمتر و البته بسیار تأسف آور این که جناب خلیفه قسم یاد می‌کند که خداوند آیه را همان طور نازل کرده است که او می‌خواند وآن حذف کلمه (والانصار) از آیه بود، نه آن گونه که الآن در قرآن ثبت شده است .

ابن شبه نمیری در اخبار المدینه می‌نویسد :

حدثنا معاذ بن شبة بن عبیدة قال حدثنی أبی عن أبیه عن الحسن قرأ عمر رضی الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرین والذین اتبعوهم بإحسان ( فقال أُبی ) والسابقون الأولون من المهاجرین والأنصار والذین اتبعوهم بإحسان ( التوبة 100 فقال عمر رضی الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرین والذین اتبعوهم بإحسان ( وقال عمر رضی الله عنه أشهد أن الله أنزلها هکذا فقال أُبی رضی الله عنه أشهد أن الله أنزلها هکذا ولم یؤامر فیه الخطاب ولا ابنه .

عمر آیه ( والسابقون الاولون) را با حذف (والانصار) قرائت کرد، ابی آیه را صحیح وکامل خواند، عمر دو باره مانند صورت اول قرائت کرد وگفت: شهادت می دهم که خدا آیه را آن گونه که خواندم نازل کرده است، ابی گفت: من شهادت می دهم که آن گونه که من خواندم نازل شده است .

أخبار المدینة ، ج 1 ، ص 375 ، ح 1170 .

اگر واقعاً همان طور که جناب خلیفه سوگند خورده ، خداوند «الذین» را بدون واو وکلمه (الانصار) نازل کرده ، چرا فوری و بدون هیچ مقاومتی تسلیم می‌شود و سخن أبیّ را می‌پذیرد ؟ چرا شاهدان دیگری برای اثبات سخن أبی ، درخواست نمی‌کند ؟

و اگر اصل آیه آن طور بوده که أبیّ گفته و جناب خلیفه در اجتهادش اشتباه کرده است، چرا تلاش می‌کند که با سوگند خوردن قرآن را تحریف نماید ؟

بلی خداوند تبارک و تعالی وعده داده است که خود کتابش را حفظ نماید ؛ از همین رو است که تمام این تلاش‌ها ناکام مانده و دست بد خواهان قرآن برای همیشه از دست درازی به آن کوتاه می‌شود .

والسلام علی من اتبع الهدی

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
نظرات 1 + ارسال نظر
علی ایزدیار جمعه 11 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.e-kh.blogsky.com

به خدا دستم خالی وگر نه ۲۰۰ هزار تومان رو بهت میدادم . خدای من شاهد که اوضاع مالی من الان زیاد جالب نیست ولی اگر داشتم به مولا قسم به حسابت واریز می کردم ... خلاصه خیلی شرمنده ام...

سلام علی جان این حرفا چیه ممنونم ازت.خدا بزرگه .همین که به فکرم هستی ممنونم ازت
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد